alt
نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: زندگی نامه دانته

  1. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    زندگی نامه دانته

    #1 1389/06/24, 15:04
    زندگي‌نامه دانته
    دانته آليگيري Dante Alighieri در ماه مه سال 1265 در شهر فلورانس بدنيا آمد.
    فلورانس در آن زمان يكي از جمهوري‌هاي متعدد ايتاليا بود كه مانند شهرهاي ونيز Venezia ، پيزا Pisa، سيه‌نا Sienna، جنوا Genova، راوناRavenna و غيره ، براي خود استقلال داشت؛ اين شهرها از لحاظ بازرگاني شهرهايي آباد و مرفه بودند، ولي همه آنها دستخوش اختلافات و دسيسه بازيها و بند و بستهاي داخلي فراواني بودند كه در آن دوره تقريباً بر سراسر اروپا حكمفرما بود، منتها در هيچ جا بپاي ايتاليا نمي‌رسيد.
    ازاوايل قرن سيزدهم مسيحي (قرني كه دانته در آن بدنيا آمد)، فلورانس و غالب شهرهاي اطراف آن ميدان زور آزمائي سياسي دو دسته اي بودند كه گوئلفي Guelfi و گيبليني Ghibellini نام داشتند. از لحاظ سياسي «گيبلينو» ها طرفدار«امپراتوري مقدس روم و ژرمن» بودند كه رياست آن با امپراتور آلمان بود، و «گوئلفو» ها كه خاندان دانته از آنها بود بعكس هواخواه پاپ و آزادي ايتاليا از نفوذ آلمان بودند.
    دانته ساليان كودكي و جواني خود را در دوران قرون وسطي و جنگهاي صليبي و آشوب در اروپا گذراند. از تحصيلات اوليه او چندان اطلاعي در دست نيست، ولي قطعي است كه اين تحصيلات وسيع و دامنه دار بود؛ ظاهراً وي در دانشگاه «بولونيا» كه درآن عصر شهرت خاص داشت و نيز در دارالتعليم فرقه مذهبي «برادران كهتر» Frati Minori در شهر سنتا كروچه تحصيل كرد، ولي قسمت عمده رشد فكري و فلسفي خود را مرهون دانشمند بزرگي بنام «برونتو لاتيني» Brunetto Latini بود كه چندين كتاب و يكنوع «دائره المعارف» علوم آن عصر را بزبانهاي فرانسه و ايتاليائي و لاتيني نوشته بود، و دانته در سرود پانزدهم «دوزخ» خود بتفصيل و با احترام از او نام ميبرد.
    در اين دوران كودكي بود كه عشق افسانه و معروف دانته به «بئاتريكس» آغاز شد. بئاتريكس دختر مردي به نام «پرتيناري» بود كه نزديكي خانوادگي با دانته داشت، و در يك ميهماني فاميلي بود كه دانته براي اولين بار با دختر او ملاقات كرد. در آن هنگام «دانته» نه سال داشت و بئاتريس هشت ساله بود، ولي خود دانته معتقد است كه عشق سوزان او به بئاتريس از همين هنگام آغاز شد ، و چنانكه در كتاب «زندگاني نو» خود مي‌گويد«از اين هنگام بود كه پا بقلمرو سلطان عشق نهاد.»
    ده سال بعد وي نخستين نغمه‌هاي عاشقانه خود را بخاطر اين دختر سرود. ولي اين عشق تا آخر بصورتي افلاطوني باقي ماند، زيرا بئاتريس بمردي ديگر شوهر كرد و اندكي بعد در ژوئن سال 1290، در 24 سالگي مرد. اين مرگ نابهنگام روح دانته را تكان داد و او را كه هنوز شاعري تازه كار و ناپخته بود، چنان آماده شاعري كرد كه عاقبت بصورت يكي از بزرگترين شاعران تاريخ جهانش در آورد.
    در ادبيات جهان ستايشي كه دانته از اين زن كرده نظير ندارد، زيرا هيچ شاعري هنوز محبوبه خود را تا بدين درجه الوهيت بالا نبرده است. دانته بدين بئاتريس در «كمدي الهي» مقام «مظهر حق» و «نماينده لطف الهي » داده و او را تا بحد فرشتگان ملكوت بالا برده و در عاليترين طبقه فردوس، كه آدميان بدان راه مي‌توانند يافت جاي داده است. خودش، پيش از سرودن «كمدي الهي» در كتاب معروف ديگرش بنام «زندگاني نو» Vita Nuova نوشته بود كه : «... اميد دارم درباره او آن چيزي را بگويم كه تاكنون درباره هيچ زني گفته نشده است» ، و كم اتفاق افتاده كه كسي تا بدين پايه بقول خويش وفا كرده باشد.
    با اين وصف، عشق دانته به بئاتريس مانع از آن نشد كه وي پس از مرگ محبوبه خود روي به عشقهائي ديگر آورد و سراغ زيبا روياني دگر رود.
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  2. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #2 1389/06/24, 15:05
    شايد، چنانكه غالباً در شرح حال دانته نوشته‌اند،اين گريز پائيهاي شاعر بيشتر بخاطر سرگرم كردن او صورت گرفت تا براي تسلاي خاطر و فراموشي. بالاخره در سال 1293، يكسال بعد از مرگ بئاتريس، وي با زني به نام جما Gemma از خاندان دوناتي Donati يك خانواده محترم فلورانسي ازدواج كرد، و اين زن تا ده سال بعد از مرگ او نيز بزيست .

    در اين زمان دانته شاعر مشهوري شده بود و يكي از رهبران مكتب ادبي تازه‌اي بنام «سبك ملايم نو» Dolce Stil nuovo بشمار مي‌رفت كه در عالم ادب بوجود آمده بود. اين مكتب، نظير مكتب رمانتيك قرن نوزدهم طرفدار بيان احساسات و عواطف قلبي بود، و اساس كار آن دوري از تصنع و سادگي بيان و توجه به الهامات شاعر بشمار مي‌رفت ، و از اين حيث نقطه مقابل مكتب ادبي رايج آن‌ زمان بود كه «مكتب ادبي سيسيل» نام داشت و اساس كارش سبك نويسندگي پيچيده و پر از سجع و قافيه‌اي بود كه تا حد زيادي به مكتب نظم هندي ما شباهت داشت .

    در همين احوال دانته در چندين زد و خورد بين قواي فلورانس و همسايگان اين شهر شركت كرد كه خاطره آنها جابجا در «كمدي الهي» آمده ، و مهمترين شان نبرد «كامپالدينو» بود.

    در حدود سي سالگي به فعاليت سياسي پرداخت. در سالهاي 1296 و 1297 بعضويت «شوراي صد نفري» Consiglio dei Cento انتخاب شد و در سال 1300 بسمت سفير فلورانس به «سن جمينيانو» رفت؛ دو ماه نيز در سال 1301 سمتي نظير «رئيس ديوان عالي كشور» را در شهر خود داشت و در اين سمت بود كه لااقل ده نطق آتشين عليه پاپ بوينفاتسيوي هشتم ايراد كرد كه تمام بدبختيهايspan style='mso-spacerun:yes'> بعدي او از آن سرچشمه گرفت؛ ولي دانته عملاً در «كمدي الهي» از او بطوري انتقام ستاند كه اين پاپ را بصورت يكي از منفورترين پاپهاي تاريخ كليسا درآورد.

    در سال 1300، بين دو دسته سياسي «سفيدها» كه نماينده ثروتمندان و نوكيسگان شهر بودند، و دسته «سياه‌ها» كه از طبقات عامه هواخواهي مي‌كردند، زد و خوردي شديد در گرفت كه بر آتش كينه توزيهاي گذشته دامن زد. پاپ ظاهراً براي استقرار آرامش و در واقع براي توسعه نفوذ خود ، كاردينال «آكوئاسپارتا» را به فلورانس فرستاد، ولي وي نتوانست كاري انجام دهد، و اين بار پاپ از شارل دووالوا برادر فيليپ لوبل پادشاه فرانسه كمك گرفت. مقام و قدرت اين «مصلح» تازه فلورانسيان را سخت نگران كرد، و دسته سفيدها كه در آن وقت روي كار بودند ، سه نفر را بنمايندگي خود بعنوان «سفير فوق العاده » به نزد پاپ فرستادند تا او را از اين فكر منصرف سازند و راه سازشي بدست آرند. دانته يكي از اين سه نفر بود، ولي آن روزي كه بقصد سفر به واتيكان از شهر خود بيرون آمد خبر نداشت كه ديگر تا آخر عمر خويش اين شهر را بچشم نخواهد ديد .

    اندكي بعد از آغاز اين سفر بود كه «شارل دووالوا» و قواي پاپ پيروزمندانه وارد فلورانس شدند و دسته سفيدها را كه با آنان مخالفت كرده بودند از آنجا راندند و زمام امور را بدست «سياه‌ها» سپردند . اين تغيير حكومت مقدمه «تصفيه» دامنه داري شد كه در نتيجه آن، بسياري از اشخاص سرشناس و خاندانهاي بزرگ شهر از ميان رفتند؛ و از نظر تاريخي «دانته» معروفترين قرباني اين تصفيه شد.

    روز 27 ژانويه سال 1302 نخستين حكم عليه دانته از طرف دادگاه فلورانس صادر شد. در اين حكم بقصد بدنام كردن وي، سخني از سياست نرفته بود، بلكه ويرا متهم به «سوء استفاده ازاموال دولتي» كرده و بدين جرم بپرداخت پنج هزار «فيورينو» جريمه و دو سال تبعيد از فلورانس و محروميت ابد از حقوق مدني محكوم ساخته بودند. دادرسي بطور غيابي صورت گرفت و دانته در آن حضور نيافت، زيرا همه مي دانستند كه در چنين دادگاهي راي به‌ چه صورت خواهد شد. تقريبا چهل روز بعد از آن، حكم تازه‌اي درباره او صادر شد اين بار وي محكوم بدان شده بود كه اگر بدست مقامات تامينيه و قضائي فلورانس بيفتد، زنده زنده در آتش سوزانده شود.

    عدم موفقيت اين «مقامات تامينيه» در دستيابي به دانته، بيش از هر كس بنفع خود فلورانسي ها تمام شد، زيرا از شش قرن پيش بزرگترين افتخار اين شهر اينست كه چنين مردي را به جهان داده است ، و معلوم نيست كه خيلي از تصفيه‌هاي ديگر اين چنين اشخاصي را از ميان نبرده باشد.

    از آن پس يك دوران ممتد آوارگي و در بدري براي شاعر شروع شد كه تا آخر عمر او ادامه يافت . نخستين ضربتي كه دانته از اين بابت خورد، از دست دادن زن و فرزندانش بود. زيرا اينان اجازه نيافتند كه از فلورانس خارج شوند، و بناچار شاعر از زن و چهار فرزندش :«پيترو»،«پاكوپو»، «آنتونيا»، «بئاتريچه» دور شد. از اين چهار، دو تاي اولي پسر و دو تاي دومي دختر بودند و شاعر بدين دختر «بئاتريكس» نام داده بود . از اين تاريخ ديگر تا آخر عمر زنش را نديد، و دو تن از فرزندانش فقط در اواخر زندگاني او توانستند بشهري كه وي در آن بسر مي‌برد بروند.

    دوران بيست ساله بازمانده عمر دانته، از اين پس در شهرهاي مختلف ايتاليا گذشت، و احتمال هم مي‌رود كه وي در اين ضمن به فرانسته و آلمان و شايد هم به انگلستان سفر كرد. بهر حال چندين دانشگاه فرانسته و آلمان، و دانشگاه آكسفورد انگلستان ، مدعي آنند كه اين «شاعر بزرگ اروپا » را در زمره شاگردان خود داشته‌اند. تا آخر عمر، دانته همچنان اميد داشت كه روزي اجازه بازگشت به فلورانس بدو داده شود، ولي هر بار اين اجازه را از وي مضايقه كردند، و بالاخره نيز مردي كه ايتاليا او را از «بزرگترين نوابع تاريخ خود» شمرد، دور از زاد و بوم خويش در غربت بخواب جاودان رفت .
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  3. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #3 1389/06/24, 15:07
    يكي دو سال اول را وي در شهر سيه نا Sienna گذرانيد. از آنجا به سن گودنتو و وروناVerona و بعد به پادووا Padova رفت. در همه جا از طرف بزرگان و زمامداران شهرها با او بگرمي تمام رفتار شد و همه جا در بارها و كاخها برويش گشوده بود. ولي خودش با تلخي به يكي از دوستان نزديكش نوشت: «نميداني نان ديگري چه تلخ است، ونميداني چه سخت است كه آدم از پلكان ديگري بالا رود و پائين آيد!»



    چندي نيز ، از 1314 تا 1316، در شهر لوكا Lucca مقيم بود، ولي آخرين منزل اين سفر غربت بيست ساله او، و مشهورترين اين منزلها ، شهر راوناRavenna بود. اين شهر در اين زمان تحت حكومت «گويدو نوولو دا پولنتا» Guido Novello da Polenta بود كه دانته نامش را جاوداني كرده است، و«فرانچسكادار يميني» ، زن زيبائي كه جذابترين «قيافه» دوزخ دانته است ، و با دست دانته نامش در فهرست عشاق بزرگ تاريخ جهان ضبط شده، خويشاوند اين دوك بود.

    دانته در اين شهر تا سال 1321 ميهمان «كان گرانده دلا اسكالا» Can Granda della Scalla بود؛ و اين همان كسي‌ست كه «كمدي الهي » شاعر بوي اهدا شده است. در تابستان اين سال، وي از طرف كنت داپولننا، زمامدار شهر، بعنوان «سفير فوق العاده» به يك ماموريت خارج رفت. در بازگشت از اين ماموريت بود كه وي بناگهان دچار تبي شديد شد و اين تب در شب 14 سپتامبر سال 1321 او را بدست مرگ سپرد در اين هنگام 56 سال داشت. در ساعت آخر گفت: «كاش در خانه خودم مرده بودم»

    در خانه او، در اين زمان زني شكسته دل زندگي مي‌كرد كه حق ديدار شوهرش را نداشت. ولي مردم شهري كه با او چنين رفتاري كرده بودند، پس از مرگ وي ناگهان فهميدند كه اين تبعيدي بزرگترين پرچمدار افتخار شهر آنان بوده است. آنوقت داد و فرياد براه انداختند تا جسد شاعر و نابغه بزرگ خود را پس بگيرند، و اين «نوشداروي پس از مرگ خواننده ايراني را بي‌اختيار بياد شاعر بزرگ ديگري از سرزمين ما مي‌اندازد كه ا و نيز مثل دانته از بزرگترين مفاخر تاريخ بشر بود، و او نيز مثل دانته زبان كشور خود را «پي افكند» و او نيز مثل دانته ساليان آخر عمر را با دلشكستگي و تلخكامي در گوشه‌اي گذرانيد، و اگر آنچه مثل اينست كه طبيعت از آنانكه تحمل عظمت نبوغشان را ندارد، در همه جا به يك نوع و با يك روش معين انتقام مي‌گيرد.

    راوني‌ها حاضر به پس دادن جسد ميهمان بزرگ خود نشدند، و اين بار فلورانسي‌ها كه از تطميع نتيجه نگرفته بودند از راه تهديد در آمدند و لشكر آرائي كردند تا «خاك راونا را بتو بره كشند» و جسد دانته را پس بگيرند . اما اين بار «برادران كهتر» راونا دست بحيله زدند و فلوران‌سيان را فريب دادند، و بالاخره نيز جسد بزرگترين ميهماني را كه يك شهر ايتاليايي بخود ديده بود، و خواهد ديد، در خاك خويش نگاه داشتند. و امروز آرامگاه اين شاعر كه مثل آرامگه خواجه آسماني ما «بر آن مي‌گذرد و همت ميخواهند» در آن شهر است.
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  4. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #4 1389/06/24, 15:10
    آثار دانته

    بجز«كمدي الهي» كه شاه اثر دانته است، وي چندين اثر منظوم و منثور ديگر دارد كه بعضي از آنها به لاتيني و بعضي ديگر به ايتاليائي نوشته شده. اسامي آنها بدين قرار است :

    «زندگاني نو» Vita Nuova ، بايتاليائي، شامل نغمه‌هاي عاشقانه‌اي كه دانته قسمتي از آنها را بخاطر بئاتريس و قسمتي ديگر را براي زنان ديگري كه شاعر با آنها در دوراني كه بقول خود «راه راست را گم كرده بود «سر و سري داشته، سروده است. قسمتي از اين كتاب نيز به نثر نوشته شده.

    «ضيافت »Convivio ، بايتاليائي، مجموعه‌اي فلسفي شامل شرح و تفسير الهيات، ادبيات، فلسفه و اخلاق، بصورت درسهائي براي عامه، كه دانته ظاهراً آنها را در يك سلسله ضيافتهاي فلسفي بيان مي‌كند، و در حقيقت اين كتاب بر زمينه ضيافت افلاطون تنظيم شده است . وي در نظر داشت اين كتاب را بر پانزده فصل تقسيم كند، ولي بيش از چهار فصل از آنرا ننوشت و كتاب ناقص ماند.

    «سلطنت» De Monarchia، به لاتيني، اثري به نثر، كه بر اساس فكر «حكومت واحد جهاني» مركب از تمام كشورهاي جهان و تحت حكومت يك پادشاه واحد تنظيم شده است .نظريه كتاب اينست كه بايد دنيا يك پادشاه دنيوي واحد (كه جانشين امپراتوران روم باشد) و يك راهنماي معنوي واحد (پاپ) داشته باشد.

    آهنگها Le Rime، بايتاليائي ، شامل اشعاري بسيار قوي و محكم، كه شاعر آنها را «سنگي» ناميده، زيرا درباره زن ناشناسي سروده شده كه بقول دانته دلش از سنگ بوده است.

    دو اثر لاتيني ديگر بنام Eclogae و Epistolae و يك اثر لاتيني مربوط بآب و زمين به نام Question de aqua ET Terra از او باقي مانده، كه اهميت كمتري دارند. ولي تمام اين آثار دانته، كه آنها را «آثار صغير» او (Opera minori) مي‌نامند، بطوري تحت الشعاع عظمت «كمدي الهي» قرار گرفته‌اند كه عادتاً از دانته فقط بعنوان «شاعر كمدي الهي» نام برده مي‌شود.
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  5. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #5 1389/06/24, 15:11
    نگاهي به سفر «دوزخ»

    سفر «دوزخ» دانته جالب‌ترين قسمت از قسمتهاي سه گانه اين سفر او بدنياي ديگر است، زيرا از آن يكنواختي دو قسمت ديگر سفر برزخ و بهشت كه گاه خواننده را خسته مي‌كند عاري است ، بدين جهت از آغاز انتشار «كمدي الهي» هميشه كتاب «دوزخ» آن بيش از دو كتاب ديگر مورد توجه و علاقه خوانندگان بوده و بهمين جهت اين قسمت بتنهائي چندين برابر مجموع هر دو قسمت ديگر مورد ترجمه و نقل و تفسير و اقتباس قرار گرفته و بيش از آن هر دو ديگر توجه هنرمندان و محققين و خواص و عوام را بخود جلب كرده است، و اين نظير همان ترجيحي است كه عموماً براي قسمت اول «فاوست» گوته نسبت به قسمت دوم آن قائل شده‌اند، زيرا در نيمه اول مثل اين است كه هميشه «شيطان» و «گناه» براي ابناء بشر جاذبه‌اي فراوانتر داشته‌اند.

    اين سفر دوزخ دانته پر است از اشارات و تمثيلاتي كه نظير آنها را بصورتي بارز در اشعار حافظ ما مي‌توان يافت، و اصولاً از لحاظ كناياتي كه درباره انسان و گناه و عقل و عشق و رستگاري و غيره در «كمدي الهي» بكار رفته و شباهت عجيبي بين حافظ و دانته وجود دارد. سفر «دوزخ » را صرفنظر از حوادث ظاهري آن مي‌توان چنين خلاصه كرد:

    دانته (مظهر نوع بشر) كه در شاهراه زندگي سرگرم حركت است در نيمه اين راه ناگهان خود را در جنگلي تاريك و موحش مي يابد(ظلمت خطا و گناهكاري) . احساس مي‌كند كه بي‌آنكه خود متوجه شده باشد از جاده بدور افتاده راه راست را گم كرده است. اين آن وقتي است كه آدمي چشم باز مي‌كند و ناگهان خود را غرق در خطاها و آلودگيها مي‌بيند. در اين جنگل تار كه از هيچ جانب فروغ خورشيد (آرامش و پاكي) بدان رخته نمي‌تواند كرد دانته خود را سخت پريشان و نوميد مي‌يابد. در جستجوي راه نجات باطراف مي‌نگرد و به زبان حال مي‌گويد كه:

    در اين شب سياهم ، گم گشت راه مقصود

    از گوشه‌اي برون آي، اي كوكب هدايت!

    و در اين حال كه «سبكباران ساحلها» از اين گمگشته «درياي هائل» خبر ندارند، وي ناگهان در پيش روي خويش ولي در فاصله‌اي دور دامنه تپه‌اي را مي‌بيند كه با فروغ مهر جهانتاب روشن شده. اين تپه كوه سعادت و رستگاري و اين فروغ، فروغ صفاي الهي است. گمشده نوميد، مشتاقانه روي بدان مي‌آورد تا خود را از وادي ظلمت بسر منزل روشني رساند، اما ناگهان پلنگي و بعد ماده شيري و بعد گرگي راه را بر او مي‌بندند. اين سه حيوان مظهر اميال و شهوات نفساني هستند كه هميشه آدمي را از نيل به معنويات باز مي‌دارد و راه علو و طهارت را بر روح او مي‌بندد. آزمندي، هوسراني، خشونت، زورگوئي و تعدي، حيله و ريا، دروغ و خيانتكاري، در قالب اين حيوانات درنده او را كه هواي رفتن ببالاي تپه پرفروغ را دارد قدم به قدم بعقب باز مي‌گردانند (زيرا وي هنوز شهامت «جهاد با نفس» را ندارد) و كار بجائي مي‌كشد كه گناهكار گمگشته بناچار راه بازگشت بدورن وادي ظلمت را در پيش مي‌گيرد. اما در آن لحظه‌اي كه نزديك است يكسره دست از اميد بشويد نجات غيبي بياريش مي‌آيد. اين «نجات» پيرو مرشدي است كه بايد خضر راه گمشدگان شود و در اين جا بصورت يك شاعر بزرگ دور كهن يعني «ويرژيل» تجلي مي‌كند. ويرژيل در «دوزخ» مظهر عقل و منطق بشري است كه از آلايش هوي‌ها و هوسها پاك شده است و اين عقل انساني به گناهكار نوميد پريشان و گمگشته هي مي‌زند كه خود را بدست ظلمت نسپارد و پاي طلب فرا نكشد، و او را قويدل مي‌كند كه در اين راه راهنماي وي خواهد بود، منتها بوي مي‌فهماند كه تا از بوته آزمايش بي‌غش بيرون نيايد و تا وقتي كه از وادي گناه نگذشته و بسر منزل پشيماني نرسيده باشد از كوه رستگاري بالا نمي‌تواند رفت، و براي اينكار بايد خود را از راهي دورتر و پر پيچ و خم‌تر بدان كوهستان پرفروغ كه مطلوب اوست برساند، زيرا :

    نظر پاك تواند رخ جانان ديدن

    كه در آئينه نظر جز بصفا نتوان كرد!

    آنوقت عقل بشر دست اين گناهكار پريشان را مي‌گيرد و او را نخست از وادي ظلماني گناه و عصيان (دوزخ) و بعد از سرمنزل توبه و پشيماني (برزخ) مي‌گذراند و عاقبت به سر منزل سعادت اين جهاني (بهشت زميني) مي‌رساند. آنگاه او را بدست راهنمائي شايسته‌تر و تواناتر از خود بئاتريس (مظهر عشق و صفاي الهي) مي‌سپارد تا وي از بهشت زميني به بهشت آسمانيش برد كه مظهر تجرد و صفاي مطلق است اين «انتقال اختيارات» براي ويرژيل ضروري است، زيرا عقل و منطق انساني فقط تا آن حد كه سعادت زميني را براي بشر تامين كند پيش مي‌تواند رفت و از آن بس اين بالا روي بايد بدست «عشق» صورت گيرد، زيرا «حريم عشق را در درگه بسي بالاتر از عقل است».

    بدين ترتيب دانته راه سفري پيش مي‌گيرد كه در آن بايد بسيار ناديده‌ها ببيند و اين سفر را به راهنمائي «خضر راهي» انجام مي‌دهد كه خود مسيحي نيست، اما:

    گر پير مغان مرشد ما شد چه تفاوت

    در هيچ سري نيست، كه سري زخدا نيست!

    چنين سفري كار هر كس نيست، بهمين جهت از زمان مسيح تا آن وقت هيچ كس بجز مسيح نتوانسته است پا بدوزخ نهد و از آنجا بسلامت باز گردد، ولي ؛

    فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد

    ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي‌كرد

    در اين «ديار ظلمت» دانته همراه با ويرژيل از منزلي به منزلي و از طبقه‌اي به طبقه‌اي مي‌رود .

    دسته‌هاي مختلف گناهكاران را از نظر مي‌گذراند و ناظر عذابهائي مي‌شود كه گاه از فرط ترحم اشك در ديده او مي‌آورد و گاه از وحشت مو بر تنش راست مي‌كند. اما هر قدر اين ظلمتكده فروتر مي‌رود، نسبت به گناه اغماض كمتر و سنگدلي بيشتري احساس مي‌كند، تا آنكه خود در طبقه آخر دوزخ گناهكاري را شكنجه مي‌دهد، زيرا حس بخشش در برابر گناه، ضعفي است كه مانع جدائي دل از گناهكاري مي‌شود.

    اين دوزخ دانته شاهكاري است از تمثيل و استعاره، و در سراسر آن هيچ نكته‌اي نيست كه از آن مفهوم معنوي خاص و عميقي مراد نباشد. دسته‌هاي گناهكاران، هر يك بنوع خاصي كيفر مي‌بينند كه متناسب با نوع گناه ايشان است، و اين انواع عذاب و كيفر كه در مقدمه و حواشي هر سرود از كتاب حاضر بحد كافي درباره ارتباط آن با گناه و مفهوم تمثيلي و فلسفي آن توضيح داده شده بسيار متعدد و متنوع است: محروميت جاوداني از اميد، طوفان ابدي ، گنداب و لجن زار ، باران آتش، ماران و افعيان، ابليسان تازيانه بر دست، سگان درنده، مرغان شوم ، قطران گداخته، بيماريها و زخمهاي گوناگون، و سرماي طاقت فرسا، و همه جا ديوان و عفريتان و شياطين، و در آخر كار شيطان اعظم كه فرمانرواي كل دوزخ است و از اقامتگاه خود در نقطه مركزي كره زمين اين كشور عظيم ظلمات را اداره مي‌كند، همه از مختصات اين دوزخي هستند كه دانته در سفري بيست و چهار ساعتي كه آنرا «شبان‌روز جاوداني عالم ادب» ناميده‌اند سراسر آنرا طي مي‌كند و در همه جاي آن تناقض مشخص «خير» و «شر» ، بيش از هر چير نظريه اورمزد و اهريمن آئين كهن ما را بياد مي‌آورد.

    در ‌آغاز سفر، يكي از زادگان اهرمن كه پاسدار بزرگ دوزخ است او را وسوسه مي‌كند كه به درون جنگل خطا بازگردد و بيهوده بدين سفر نرود ولي دانته گوش بصداي دل خويش مي‌دهد كه:

    در راه عشق وسوسه اهرمن بسي است

    پيش آي و گوش دل به پيام سروش كن

    و او همراه اين سروش پا بدان جا مي‌گذارد كه بر دروازه‌اش نوشته است: «اي آنكه پا از اين در بدرون مي‌گذاري، دست از هر اميدي بشوي»

    در اين خانه گناه، گناهكاران قدم بقدم با اين مسافر تازه وارد دنياي زندگان، راز دل مي‌گويند و همه بر حال زار خود مي‌گريند و شكايت پيش او مي‌آورند. بسيار مي‌شود كه گناهكاري بجرم گناهي كيفر مي‌بيند كه در اختيار او نبوده است، ولي در اين موارد شايد دانته را آن بي‌پروائي و قلندري نيست كه مثل حافظ ما راز ناگفته اين دوزخيان بخت برگشته را بر زبان آورده و بگويد:

    گناه اگر چه نبود اختيار ما، حافظ ؛

    تو در طريق ادب كوش و گو گناه من است!

    در اين دوزخ تار، همه جا ويرژيل ( عقل انساني) بر موانع و مشكلات غلبه مي‌كند، جز در يكجا كه شيطانها راه را بر او و بر آنكس كه همراه دارد مي‌بندند و در برابرش سنگربندي مي‌كنند تا از همان راه كه آمده بود بازش گردانند. اين جاست كه دانته احساس مي‌كند كه عقل و منطق آدمي را دامنه قدرت محدود است و آنجا كه پاي خطاكاري واقعي به ميان آمد سخن عقل مسموع نمي‌افتد، و درين موقع است كه كمكي بصورت فرشته نجات از آسمان مي‌رسد و دروازه شهر شيطان را بروي مسافران مي‌گشايد. اين كمك مظهر عشق است، زيرا از طرف «بئاتريس» بياري دانته فرستاده شده است. و درينجا شاعر پي مي‌برد كه :

    دل چو از پير خرد نقد معاني مي‌جست

    عشق مي‌گفت بشرح آنچه بر او مشكل بود!

    در اين سفر، دانته توجه خاصي به رياكاران و مزوران نشان مي‌دهد كه از پاپ گرفته تا ساير «ازرق لباسان دل سيه» در آن جرگه‌اند. عذاب اينان عذابي بس سنگين است كه هيچ ترحمي را بر نمي‌انگيزد، زيرا براي دانته چون براي حافظ ما گناه ريا و تزوير بخشودني نيست، و اين جاست كه او نيز بديدار عذاب روحاني نمايان و ظاحرالصلاحان آلوده دامان بزبان حال مي‌گويد:

    گوئيا باور نمي‌دارند روز داوري

    كاين همه قلب و دغل در كار داور مي‌كنند!

    و بالاخره پس از طي نه طبقه دوزخ، اين مسافر ديار ظلمت كه از گناهي به گناه دگر رفته با دلي كه ديگر در برابر گناه احساس ضعف و سستي نمي‌كند، در همراهي آن كس كه در اين «ظلمات» خضر راه او بوده پاي از دوزخ بيرون مي‌نهد تا كفي آب از جويبار فراموشي بنوشد و از دنياي ظلمت و عدم وارد برزخ كه منزل مقدماتي دنياي عشق است شود و بگويد:

    ما بدين در نه پي حشمت و جا آمده‌ايم

    از بد حادثه اينجا به پناه آمده‌ايم

    رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم

    تا باقليم وجود اين همه راه آمده‌ايم!
    2 کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. asmin, Mojtaba
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •