alt
صفحه 2 از 15 نخستنخست 123412 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 148

موضوع: داستان و حکایات جالب

  1. 13,257 امتیاز ، سطح 34
    87% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 93
    30.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/12/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    553
    امتیاز
    13,257
    سطح
    34
    تشکر
    474
    تشکر شده 1,196 بار در 430 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #11 1389/04/23, 20:14
    عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد.
    دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد.
    دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد.
    لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟
    رعیت گفت: ... چند می خری؟
    گفت: یک درهم.
    رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
    عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.
    رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام.
    کاسه فروشی نیست.
    6 کاربر مقابل از MaryNic عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. farah, roz dj, SHAHRYAR, simin, ماري, نارون
    MaryNic آنلاین نیست.

  2. 13,257 امتیاز ، سطح 34
    87% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 93
    30.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/12/27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    553
    امتیاز
    13,257
    سطح
    34
    تشکر
    474
    تشکر شده 1,196 بار در 430 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #12 1389/04/23, 20:20
    اسکناس 100 يوروئی – تجارت مدرن!!!



    ماه آپريل است، درکنار يکی از سواحل دريای سياه. باران می بارد، و شهر کوچک همانند صحرا خالی بنظر می رسد. درست هنگامی است که همه در يک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند.

    ناگهان، يک مرد بسيار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنهاهتلی که در اين ساحل است می شود، اسکناس 100 يوروئی را روی پيشخوان هتل میگذارد و برای بازديد اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.

    صاحب هتل اسکناس 100 يوروئی را برميدارد و در اين فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد.

    قصاب اسکناس 100 يوروئی را برميدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می رود و بدهی خود را به او می پردازد..

    مزرعه دار، اسکناس 100 يوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامين کننده خوراک دام و سوخت ميدهد. تامين کننده سوخت و خوراک دام برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 يوروئی را با شتاب پرداخت به فاحشه شهر که به او بدهکار بود ميبرد. او در اين اوضاع خراب اقتصادی به اعتبار مزرعه دار «خدمتش» را انجام داده بود تا پولش را بعدا دريافت کند.

    فاحشه اسکناس را با شتاب به هتل می آورد زيرااو به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگاميکه مشتری خودش را يکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرايه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد.

    حالا هتل دار اسکناس را روی پيشخوان گذاشته است.

    در اين هنگام توريست ثروتمند پس از بازديد اتاق های هتل برميگردد و اسکناس 100 يوروئی خود را برميدارد و می گويد از اتاق ها خوشش نيامد و شهر را ترک می کند.



    در اين پروسه هيچکس صاحب پول نشده است. ولی بهر حال همه شهروندان در اين هنگامه بدهی بهم ندارند همه بدهی هايشان را پرداخته اندو با يک انتظار خوشبينانه ای به آينده نگاه می کنند.



    خوب است بدانيد، که دولت انگلستان ازآغاز تا كنون در طول دوره موجوديتش، به اين نحو معامله می کند.
    3 کاربر مقابل از MaryNic عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. farah, simin, نارون
    MaryNic آنلاین نیست.

  3. 4,658 امتیاز ، سطح 20
    2% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 392
    0% فعالیت
    دستاورد ها:
    Got three FriendsFirst 1000 Experience Points
    تاریخ عضویت
    1389/04/16
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,658
    سطح
    20
    تشکر
    63
    تشکر شده 26 بار در 13 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #13 1389/04/23, 22:33
    ابراز عشق"
    این داستان کوتاه الان از طریق ایمیل به دستم رسید، در گوگل جستجو کردم، از آنجایی که در وبلاگ های زیادی نقل شده پیدا کردن منبع و نویسنده آن کار سختی است. به هر حال:


    -- یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
    برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند .

    در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی را تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دوزیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند . یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند . ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.

    همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند. داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
    راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
    بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است ! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.
    قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
    gol
    6 کاربر مقابل از farah عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. Davod, nazdel, roz dj, SHAHRYAR, simin, ماري
    farah آنلاین نیست.

  4. 4,658 امتیاز ، سطح 20
    2% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 392
    0% فعالیت
    دستاورد ها:
    Got three FriendsFirst 1000 Experience Points
    تاریخ عضویت
    1389/04/16
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,658
    سطح
    20
    تشکر
    63
    تشکر شده 26 بار در 13 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #14 1389/04/23, 22:48
    من عاشق داستان هستم حتی بیشتر شب ها که بیدارم از رادیو داستان های شبانه رو گوش میدم کاش از داستان های بلند هم استفاده میکردید و برای این که جذابیتش رو از دست نده به صورت قسمت بندی میکردیدgol
    2 کاربر مقابل از farah عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. SHAHRYAR, simin
    farah آنلاین نیست.

  5. 37,607 امتیاز ، سطح 59
    80% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 243
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر اول مسابقه داستانک نویسیبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره یکنفر سوم مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم (بهار94)
    تاریخ عضویت
    1388/12/10
    محل سکونت
    bandar abbas
    نوشته ها
    2,102
    امتیاز
    37,607
    سطح
    59
    تشکر
    6,124
    تشکر شده 9,350 بار در 2,438 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    تصویر آرامش

    #15 1389/04/25, 02:25
    پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد.
    نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
    پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ...
    اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
    تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند. این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود.
    پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.بعد توضیح داد :
    آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود ، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود . . .gol
    3 کاربر مقابل از nazdel عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. roz dj, SHAHRYAR, simin
    سنگ ها را بگو که چه اندیشه میکنند
    حتی بدون بال نیز کبوتر، کبوتر است..
    nazdel آنلاین نیست.

  6. 5,651 امتیاز ، سطح 22
    21% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 399
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/04/09
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,651
    سطح
    22
    تشکر
    100
    تشکر شده 166 بار در 72 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #16 1389/04/25, 15:47
    عشق مارمولكي




    این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده است:

    شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد.
    خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند.
    این شخص در حین خراب کردن دیوار دربین آن، مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش کوفته شده است.
    دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد.
    وقتی میخ را بررسی کرد تعجب کرد این میخ ده سال پیش هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود! چه اتفاقی افتاده؟ مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مونده! در یک قسمت تاریک بدون حرکت چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. تو این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟
    همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر با غذایی در دهانش ظاهر شد.
    مرد شدیدا منقلب شد ده سال مراقبت.
    چه عشقی! چه عشق قشنگی! اگر موجود به این کوچکی بتواند عشق به این بزرگی داشته باشد، پس تصور کنید ما تا چه حدی می توانیم عاشق شویم.
    3 کاربر مقابل از SHAHRYAR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. nazdel, roz dj, simin
    .
    SHAHRYAR آنلاین نیست.

  7. 5,651 امتیاز ، سطح 22
    21% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 399
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/04/09
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,651
    سطح
    22
    تشکر
    100
    تشکر شده 166 بار در 72 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #17 1389/04/25, 15:55
    اولین طلاق بعد از 11 سپتامبر



    اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده، ولی در روز حادثه به جای اینکه سر کارش باشه، خونه دوست دخترش خواب بوده! تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره! خانمش که حادثه رو از تلوزیون دیده بود . زنگ می زنه به همسرش . آقا گوشی رو بر می داره. خانمش می پرسه عزیزم حالت خوبه؟ کجایی؟ آقا جواب می ده: سر کارم هستم تو دفترم !!!
    و زن متوجه دروغ همسرش میشه و این که اون کجا بوده ..واین ماجرا باعث اولین طلاق بعد از حادثه 11 سپتامبر میشه ...


    .
    .
    2 کاربر مقابل از SHAHRYAR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. roz dj, simin
    .
    SHAHRYAR آنلاین نیست.

  8. 37,607 امتیاز ، سطح 59
    80% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 243
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر اول مسابقه داستانک نویسیبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره یکنفر سوم مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم (بهار94)
    تاریخ عضویت
    1388/12/10
    محل سکونت
    bandar abbas
    نوشته ها
    2,102
    امتیاز
    37,607
    سطح
    59
    تشکر
    6,124
    تشکر شده 9,350 بار در 2,438 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #18 1389/04/25, 17:43
    عشق مارمولکی واقعا حکایت تاثیرگذاری بود.. واقعا ممنونم
    2 کاربر مقابل از nazdel عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. SHAHRYAR, simin
    سنگ ها را بگو که چه اندیشه میکنند
    حتی بدون بال نیز کبوتر، کبوتر است..
    nazdel آنلاین نیست.

  9. 4,968 امتیاز ، سطح 20
    80% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 82
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/04/13
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    4,968
    سطح
    20
    تشکر
    192
    تشکر شده 38 بار در 17 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #19 1389/04/25, 23:55
    اره خیلی قشنگ بود
    کاربر مقابل از simin عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: SHAHRYAR
    simin آنلاین نیست.

  10. 5,651 امتیاز ، سطح 22
    21% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 399
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/04/09
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,651
    سطح
    22
    تشکر
    100
    تشکر شده 166 بار در 72 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #20 1389/04/26, 15:13
    نقل قول نوشته اصلی توسط farah نمایش پست ها
    من عاشق داستان هستم حتی بیشتر شب ها که بیدارم از رادیو داستان های شبانه رو گوش میدم کاش از داستان های بلند هم استفاده میکردید و برای این که جذابیتش رو از دست نده به صورت قسمت بندی میکردیدgol

    این داستان کمی بلند رو هم برای شما و تمام دوستانی که داستان بلند دوست دارن پیدا کردم وبراتون میزارم ...
    .
    SHAHRYAR آنلاین نیست.

صفحه 2 از 15 نخستنخست 123412 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •