کاربر مقابل از سميرا عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: DJMOJO
زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت...
شماره : #1مسؤوليتهاي شيعه بودن
شريعتي يک روشنفکر مسلمان بود، جامعهاش را مي شناخت، نياز جامعهاش را درک مي کرد و اسلام را عامل درمان مشکلات آن مي دانست. او از تمدن و فرهنگ اسلام هم ميگفت، او از هنر و عرفان هم ميگفت و همه آن ها را هم قبول داشت و همه آن ها را هم مورد لزوم جامعه مي دانست. امّا براي هر کدام جايگاه خاصي قائل بود و نميخواست که يکي فداي ديگري شود.
فتح اله توحيدلو در وبلاگ
"حديث آرزومندي" به نشاني http://ftohidloo.blogfa.com/ ابراز عقيده كرده است: کدام يک از روشنفکران ما در اين سي سال يک کتاب از زندگاني علي عليه السلام نوشتهاند، همچون «مارقين، ناکثين، قاسطين» دکترشريعتي. شايد بگوييد آن نوشته شده است. من ميگويم با زبان اين روزگار و با تحليل جامعه شناسي زمان فرزندان نسل سوم و به خصوص چهارم اين روزگار.
کدام يک از شما از فاطمه عليها سلام و خانه گلين او، که به قول دکتر شريعتي، از يک دنيا بزرگتر است، کتاب نوشته ايد! اگرهم نوشته شده است که شما عزيزان آنها را روشنفکر محسوب نميکنيد، دست آقاي مهدي شجاعي درد نکند که کشتي پهلو گرفته را نگاشتند، روح دکترسيدجعفرشهيدي شاد که زندگاني فاطمه عليها سلام رانگاشتهاند.
اگرکتابهاي ديگر سيد مهدي شجاعي نبود، ما جلسات مذهبي خود را با قرائت چه متنهاي زيبايي، زيباتر ميکرديم. آيا تاکنون از زينب، از زبان علي در کام، (به گفته دکترشريعتي) سخن گفتهايم، آيا از ابوذر "مردي از ربذه"، سخن گفتهايم «درشگفتم از کسي که درخانه اش ناني نمي يابد وبا شمشير آختهاش برمردم نميشورد». (ازکتاب ابوذر شريعتي)
شريعتي درسخنراني "مذهب عليه مذهب" مي گفت: اين جمله که مال ١٤ قرن پيش است اکنون، درقرن ٢٠ ازجملات پوشکين هم موثرتر است. شريعتي مي گفت: همان طوري که نيکوس کازانتازاکيس در کتاب مسيح باز مصلوب، آمده است مسيحي ساخته است و آن را باز مصلوب نمودهاند، ما هم بايد حسيني به سازيم، درحقيقت حسيني که اصل حقيقت قيام او فراموش شده است را احيا کنيم و نام آن را "حسين بازشهيد" بگذاريم...
هم بايد تفکر و روح ابوذري درجامعه حاکم باشد، براي حاکم شدن آزادي و برابري، و هم روح جستجوگر و عطشناک علمي ابوعلي لازم است، براي رشد و توسعه علمي کشور، امّا شريعتي، هميشه، آزادي وبرابري را مقدم بر رشد و توسعه مي دانست و از اين منظر بود که ابوذر را بيش از ابوعلي دوست ميداشت.
استادان من، با تعريفي که همه شما عزيزان از روشنفکري در مقالات و کتابهايتان آوردهايد و تعريفهايي که دکتر شريعتي در سخنرانيهاي جمع آوري شده در مجموعه آثار٢٠ "چه بايدکرد؟" دارند، شما را نميتوان روشنفکر خواند، روشنفکر که بايد دغدغههايش مردمش باشند و براي رشد و تعالي آنها پيغمبر گونه عمل نمايند و مطالبي را براي آنان ارايه نمايند که در زندگيشان به کار آيد يا بحثهاي دين حداقلي، دين حداکثري، قبض وبسط تئوريک شريعت، هرمنوتيک، و ... فقط به درد مباحث دانشگاهي مي خورد، آن هم براي دانشمند نمودن آدمها، نه ابوذر ساختن انسانها.
بياييد همه به قرآن پناه ببريم و درمان دردهاي خود را در قرآن جستجو کنيم، قرآن در ميان جوانان ما مهجور مانده است. درميان خود ماهم نيست، خيلي همت کنيم درجلساتي که گرد هم ميآييم، تا سخنراني گوش کنيم، دعاي کميلي هم ميخوانيم.
خدايا ما را ببخش، ما مسؤوليتهاي شيعه بودن خود را، به قول آن، تنها روشنفکر ديني، "دکتر علي شريعتي" که کوبيدن او مد روزگار ما شده است، به جاي نياوردهايم.
_______________________________________
منبع:انجمن گوگلين
کاربر مقابل از الناز عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: DJMOJO
سوتك
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
.............. نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت ! ؟ !
ولي بسيار مشتاقم
............................كه از خاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش
... و او يكريز و پي در پي
دم گرم خوشش را بر گلويم سخت بفشارد
..................... و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدين سان بشكند داپم در من
...........................؛ سكوت مرگبارم را ؛
چه زيبا انديشيه دكتر كه پس از مرگ خود را هم تجسم مي كند
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
**********
با همه چيز در آميز
........................ با هيچ چيز آميخته نشو
در انزوا پاك ماندن
........................ نه سخت است نه با ارزش
*********
کاربر مقابل از bita عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: DJMOJO
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
اگر پياده هم شده سفر كن
............................... در ماندن مي پوسي
هجرت كلمه بزرگي است
....................................... در تاريخ شدن
کاربر مقابل از bita عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: DJMOJO
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
*********
مرا كسي نساخت
.................... خدا ساخت
نه آنچنان كه كسي خواست ............ كه من كسي نداشتم
....................... كسم خدا بود ............................
كس بي كسانم
.. او بود كه مرا ساخت آنچنان كه خودش خواست
نه از من پرسيد نه از آن من ديگرم
.............. من يك گل بي صاحب بودم
مرا از روح خود در آن دميد
.................................. و بر روي خاك و زير آفتاب تنها رهايم كرد
مرا به خودم وا گذاشت
........ كسي هم مرا دوست نداشت
به فكرم نبود وقتي داشتند
............................. مرا مي آفريدند
.................................................. مي سرشتند
** كسي آن گوشه خدا خدا نمي كرد **
زيبا بود
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
بچه هاي ما مي فهمند
آدم وقتي فقير ميشه خوبي هاش هم حقير ميشه
اما كسي كه زور داره يا زر داره عيب هاشه هنر مي بينند چرندهاشه حرف حسابي مي شنوند و آروغ هاي بي جا و نفرت بارش فلسفه و دانش و دين مي فهمند
حتي شوخي هاي خنك و بي ربط او از خنده حضار را روده بر مي كنه
ملت ها همه اينجورند
روزي كه ما مسلمانان پول داشتيم زور داشتيم استادهاي دانشگاه اسپانيا ايتاليا فيلسوف ها و دانشمندان اروپا قبا ولباده ملاهاي ما را به تن خود مي كردند خود را به شكل بوعلي و غزالي در مي آوردند
همون كه باز استادهاي دانشگاه هاي ما امروز تو چشن ها مي پوشند لباس هاي خودشان را هم از فرنگي ها مي گيرند مي خواهند اداي كانت و دكارت را در بيارند خود را به شكل استاد هاي دانشگاه اسپانيا ايتاليا فرانسه انگليس بيارايند
کاربر مقابل از bita عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: DJMOJO
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
يكي بود .......... يكي نبود ............. غير از خدا هيچ چي نبود ......... هيچ كي نيود ..... زمين ها بود ........... آسمان ها بود ............. ستاره ها خورشيد ها ........... مشرق ها مغرب ها .......... فضاي جهان بي آغاز بي پايان
و در اين گوشه ها
آفتابي در ميان
پيرامونش ستاره اي ستاره هايي پروانه وار در گردش و مجموعا؛ يك ؛منظومه ؛
و در آن گوشه يك منظومه ديگر ........... و در گوشه ديگر يكي ديگر ................ و يكي ديگر
و دوتا و ده تا و صدتا و هزار تا و يك ميليون و يك ميليارد .... كسي نميداند چند ميليارد ميليارد ميليارد ......!
يك عدد ؛ يك ؛ روي كاغذ بنويس
هر چقدر مي توني جلوي يك صفر بذار
صفحه ات كه تمام شد صفحه ديگر بگير
كاغذت كه تمام شد كاغذ ديگر بخر
دواتت كه ته كشيد دوات ديگه وردار
جوهرت كه تمام شد جوهر ديگه بخر
وقتي دستت خسته شد
از دوستت خواهش كن كه او صفر بذاره
دست او كه خسته شد تو باز ادامه بده
تو كه غذا مي خوري او صفرها رو بذاره
وقتي كه تو صفر مي گذاري او غذاشو بخوره
شب كه ميشه به نوبت بخوابيد
تو صفر بذار او بخوابه ........ وقتي كه او بيدار شد تو بخواب او صفر بذاره
پير كه شدين به بچه هاتون بگين كارتونو دنبال كنن
آخرهاي عمرتان
....... وقتي كه ديگه پير پير شدين
يك لحظه دست از كار بكشين
روز اول فقط دو تا بچه بودين
......... فقط بلد بودين كه صفر بذارين
حالا كه دو تا پير زمين گير شدين
فقط مي تونين صفر بشمارين
.. باز بچه شده اين
......... مثل روز اول شده اين
............... اون روزها بزرگترها دلشون براتون مي سوخت
نازتون مي كردن پرستاريتون مي كردن گاهي مسخره تون كردن
و حالا كوچيكترها
چون حالا بچه تر شده اين
جالا بچه پيرين
........... بچه ريش و پشم دارين
هشتاد سال نود سال صد سال راه رفته اين
صد سال كار كرده اين
از سال ها و سال ها و سالهاي عمر گذر كرده اين
............................ آخر كار رسيده اين به اول !!!
باز بچه شده اين
خاك بودين خوراك شدين
لقمه اي در دهان بابا ........... لقمه اي در دهان مامان ...... ذره اي تو دل مامان...... ذره اي تو پشت بابا
مامان و بابا با هم عروسي كردن
آن ذره و اين ذره با هم يكي شدن
آن ؛ يكي ؛ ؛ تو ؛ شدي
تو دل مامان ........... مثل يك تخم مرغ تو دل مرغ
با گرمي تن مامان با خون بدن مامان
تو زنده شدي تو بزرگ شدي ....... مثل يك تخم مرغ زير پرهاي مرغ
نه ماه گذشت نه روز گذشت نه ساعت گذشت
مامان دردش گرفت ؛؛::
؛ تخم مرغ را شكستي ؛ ...... ؛ يك هو بيرون جستي ؛
افتادي تو گهواره
چشمات نمي ديد ........... گوشت نمي شنيد ..... پاهات نمي رفت ......... دستات نمي گرفت ....... مغرت كار نمي كرد ...... هيچ چي نمي فهميدي .......... هيچ كس را نمي شناختي .... تو گهواره افتاده بودي ........... فقط سه كار بلد بودي
1- شير مكيدن ...........2- زيرت شاشيدن .............. 3- گريه كردن
صد سال گذشت
چشمات نمي بينه . گوشت نمي شنوه . پاهات نميره . دستات نمي گيره . مغزت ديگه كار نمي كنه . هيچ چي نمي فهمي . هيچ كس را نمي شناسي . تو بسترت افتادي
فقط سه كار بلدي ... 1- ......... 2- .............. 3- ............
بعد مي ميري .......... ميندازنت تو دل زمين ....... باز خاك ميشي .... از تو هيچي نمي مونه ... تو مي موني
آدميزاد دور مي زنه
مثل زمين مثل زمان مثل بهار مثل همه چيز :
آب گل درخت زمين ستاره خورشيد منظومه ها كهكشان ها همه جهان
هيچ بودي خاك بودي دور زدي هيچ شدي خاك شدي از توي چيزي كه مي مونه
كاري كه كردي مي مونه . هر كاري كردي مي مونه ............. كاري اگر كردي مي مونه
حالا بشين بچه پير
شماره ستاره ها و منظومه ها به چند رسيد ؟
؛ يك ؛ جلوش يك ميليون صفر ؟
صد ميليون صفر ؟ يك ميليارد صفر ؟ صد ميليارد صفر ؟
نمي تواني بشماري
؛ يك ؛ جلوش صد متر صفر ؟يك كيلومتر صفر ؟ صد كيلومتر صفر ؟ صد فرسنگ صفر ؟
هر چه هست ضربش كن در هر چه كه هست
هر چه كه شد باز ضرب كن در هر چه كه شد
هي ضرب كن هي ضرب كن
صفحه اگر تمام شد صفحه اي ديگر بگير
كاغذ اگر تمام شد كاغذ ديگري بخر
جوهر اگر تمام شد ....
دستت اگر خسته شد ...
خواب ....... خوارك .......دوست ..... ادامه ............بچه ها .............
شماره ستاره ها منظومه ها تمام چيزهاي جهان به چند رسيد ؟
؛ يك ؛..........
........... جلو يك صفرها
هزار تا صفر ؟ يك ميليون صفر ؟ يك ميليارد ؟ صد كيلومتر ؟ صد فرسنگ ؟
از جلو ؛ يك ؛ صف صفر تا به كجا
آن سر شهر ؟ آن سر كوه ؟ تا دريا ؟ تا صحرا ؟ تا به افق ؟
تا ............. آن سر دنيا ؟
ته دنيا ؟
نه نه تا هميشه تا همه جا
تا هر كجا كه جا باشه تا جايي كه تو بتوني بشماري
بتوني جلو ؛ ؛ ؛ يك ؛ ؛ ؛ صفر بذاري
......
.
.
.
.
.
و همين
کاربر مقابل از bita عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: DJMOJO
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
بيتا جان ممنون از مشاركتت از بابت موضوع دكتر ديگه خيالم راحنه كامل سپردم به خودت .بازم ممنون
کاربر مقابل از sina4 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: DJMOJO
گاهی سکوت بهترین پاسخ است
واي نه اينو نگو ................................... نرو .... تنهايي نميشه مشاركتي بهتره ....پس بهتره بياينوشته اصلی توسط sina4
کاربر مقابل از bita عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: DJMOJO
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)