داستانهای کوتاه و با احساس

[Maroot]

هیچی مث ننه آدم نمی شه
بخدا وقتی یاد زحمتای ننم میفتم اشک تو چشمام جمع میشه که اون چقد خوبه و من چقد قدر نشناس

[hasti63]

جالب بود و تاثیر گذار
با خوندن داستانت به خودخواهی خودم بیشتر پی بردم.
پدر و مادرها خیلی راحت از اشتباه بچه هاشون می گذرن. بی منت پرستاری می کنن.
اما اگه یک ذره از این کارا رو ما بخوام برای اونا انجام بدیم منتمون به اسمون می رسه.
اشتباهشونو نمی تونیم ببخشیم.

خدا نکنه وقتی به خودمون بیام که از دست داده باشیمشون.

[royaaa]

[هستی]

اللهی...

[Maryam80]

تواون دنیا هم نتونستن دوری همدیگر روتحمل کنن.....

[فاطمه58]

یاد همه ی مادران از دست رفته بخیریه وقتایی مردن بهتر از محتاج شدن به دیگرانه

[artina]

وقتي داستان رو خوندم، معصوميت مريم و مادرش رو کاملا حس کردم. گاهي اوقات دردهايي که همنوعانمون تحمل ميکنن تا عمق جان آدم رو ميسوزونه.
خداوند پدر و مادرهايي رو که زنده هستند عمر طولاني همراه با سلامتي و عاقبت به خيري بده و والديني رو که از دنيا رفتن مورد آمرزش قرار بده و بر درجه و مرتبه اون عزيزان اضافه کنه.

[نیلوفر28]

سلام بچه ها
داستان همتون بسیارعالی وتاثیرگذاربود واقعا ازتون ممنونم
براتون ارزوی موفقیت می کنم