اوه ! دخترای زیادی به من میگن داداش ! معلوم نیست چند تاشون عاشقم هستن ...
اوه ! دخترای زیادی به من میگن داداش ! معلوم نیست چند تاشون عاشقم هستن ...
از سادگی برخی دختر خانومای سایت خیلی دلخورم .... بیشتر دقت كنید .
به همین خیال باش حسین آقا
در راستای عمل به عنوان این تاپیک از هم اکنون به صورت شبانه روزی پاسخگوی پیام های خصوصی آبجی های گل هستم
برادرا لطف کنند پیام ندند ما تو ایران ازاین بی فرهنگیا نداریم
سردیتون نکنه چای نبات یادتون نره
.همه را صدا زدم جز خداهیچ کس جوابم را نداد جز خدا . . ..
به لطف آبجی ها ی عزیز من حالم خوبه
از سادگی برخی دختر خانومای سایت خیلی دلخورم .... بیشتر دقت كنید .
الان که امکانش نیست ولی بعد افطار موقع پاسخ به سیل پیام ها حتما از پیشنهادتون بهره میبرمسردیتون نکنه چای نبات یادتون نره
میگم کمک نمیخواین میترسم خسته بشین از سیل عظیم پیامها
.همه را صدا زدم جز خداهیچ کس جوابم را نداد جز خدا . . ..
خیلی جالب بود خیلییییییی
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند.عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند.دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردندو بخند که خدا هنوز آن بالا با توست..
پسرای اسپشیال دیگه زیادی خودتون دارید تحویل میگیرید هنوز دخترای اسپشیال نشناختین
روزی دختر جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می كرد كه زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد ، جمعیت زیادی جمع شدند ، قلب او كاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود ، پس همه تصدیق كردند كه قلب او به راستی زیباترین قلبی است كه تاكنون دیده اند .
دختر جوان در كمال افتخار ، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت ، ناگهان پسر جوانی جلو جمعیت آمد و گفت : اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست .
دختر جوان و بقیه جمعیت به قلب پسر جوان نگاه كردند ، قلب او با قدرت تمام می تپید ، اما پر از زخم بود . قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تكه هایی جایگزین آنها شده بود ، اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نكرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد .
در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت كه هیچ تكه ای آنها را پر نكرده بود ، مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فكر می كردند كه این پسر جوان چطور ادعا می كند كه قلب زیباتری دارد .
دختر جوان به قلب پسر جوان اشاره كرد و خندید و گفت : تو حتماً شوخی می كنی ... قلبت را با قلب من مقایسه كن ، قلب تو ، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است .
پسر جوان گفت : درست است قلب تو سالم به نظر می رسد ، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی كنم ، می دانی ، هر زخمی نشانگر انسانی است كه من عشقم را به او داده ام ، من بخشی از قلبم را جدا كرده ام و به او بخشیده ام ، گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكه بخشیده شده قرار داده ام ، اما چون این دو عین هم نبوده اند گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم كه برایم عزیزند ، چرا كه یادآور عشق میان دو انسان هستند ، بعضی وقتها بخشی از قلبم را به كسانی بخشیده ام اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند ، اینها همین شیارهای عمیق هستند ، گرچه درد آورند اما یادآور عشقی هستند كه داشته ام ، امیدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و این شیارها عمیق را با قطعه ای كه من در انتظارش بوده ام ، پر كنند .
پس حالا می بینی كه زیبایی واقعی چیست ؟
دختر جوان بی هیچ سخنی ایستاد در حالی كه اشك از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پسر جوان رفت ، از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پسر جوان تقدیم كرد ، پسر جوان آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب دختر جوان گذاشت ، دختر جوان به قلبش نگاه كرد ، دیگر سالم نبود ، اما از همیشه زیباتر بود ، زیرا كه عشق از قلب پسر جوان به قلب او نفوذ كرده بود ...
کاربر مقابل از Rozita عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: r8041
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)