سلام
ممنون از آقای سرو و دیگر دوستان
من هم به طور کلی نه مخالفم و نه موافقم
راستش من هم با خاص در نظر گرفتن معلولها موافق نیستم. چون به نظرم هر آدمی مجموعهایه از داشته ها و نداشته هاس، حالا در مورد معلولان داشته ها و نداشته ها ظاهری تره.
به نظرم این خاص در نظر گرفتن، میتونه در رفتار انسان تأثیر داشته باشه، چون آدم یا خودش رو بالاتر از دیگران در نظر میگیره و خودبرتربین میشه و در ارتباط با دیگران دچار مشکل میشه یا کمتر درنظر میگیره و ناامید میشه.
یک سری از نبایدها مربوط به دستورات دینی میشه که خب اگر کسی مسلمان باشه ملزم به رعایتشونه، مستقل از اینکه معلول باشه یا نباشه. ولی ممکنه یک معلول هم در یک خانواده لائیک به دنیا اومده باشه یا مسلمان نباشه.
قضاوت کردن و حتی فکر کردن راجع به افراد دیگه و تعمیمش به یه جامعه کار غیر دینی و غیر اخلاقیه با این حال خیلی از آدمهایی که حتی خودشون رو مذهبی میدونن به راحتی این دستور دینی رو زیر پا میزارن. در هر حال، این اخلاق نادرستیه که در جامعه وجود داره اما چرا باید ما براساس قضاوت دیگران عمل کنیم؟ چه اهمیتی داره که کسی راجع به یک معلول چطور فکر میکنه؟ به قول سهیلا جان، اگر من نوعی بخوام براساس فکر دیگران عمل کنم که اصلا نباید از خونه بیرون برم...
اگر من شاگرد اول بشم، میگن معلما یا استادا دلشون سوخته نمره دادن
اگر نمره بد بگیرم، میگن بنده خدا خنگ هم هست...
اگر با دیگران خوشرفتاری کنم، میگن عجب آدم خودشیرینی و میخواد توجه دیگران رو جلب کنه
اگر بداخلاقی کنم، میگن کمبود داره
اگر برای دیگران وقت بزارم، میگن خب همین کارم نکنه چه کنه
اگر نزارم میگن فکر کرده کی هست ...
و و و ...
مثلا خیلی سال پیش، من و خواهرم داشتیم از یک پیادهرویی که تنگ بود رد میشدیم. یه کم ناصاف بود و باعث شد چند نفر پشت سرمون حرکتشون کند بشه. یهو یه خانم مسن چادری با یه لحن خاصی برگشت گفت آدم ازاینجا رد میشه! خب الان من باعث شدم اون خانم همه معلولها رو موجوذاتی سد راه کن فرض کنه و حتما با بغل دستیش خواهد گفت چه معنی داره معلول از پیاده رو رد شه؟ پس من دیگه نباید از هیچ پیادهرویی رد بشم؟
یا دو سه سال پیش، واسه یه کنسرت دعوت بودیم. اتفاقا یک گروه دانشجویی بودن که سرگروهشون نابینا بود. ما هم گفتیم که هم تشویقی برای این گروه دانشجویی و هم یه تفریحی واسه ما. بلیتش رو هم خریدیم. همین که من و خواهرم داشتیم میرفتیم داخل محوطه، نگهبان اونجا به خواهرم گفت: این دیگه چیه آوردی؟ یعنی من راجع به زباله هم اونطوری حرف نمیزنم فقط برای اینکه اونجا پله داشت و آقای نگهبان فکر کرده بود که الان بهش میگیم بیاد کمک!! حالا شاید هم حق داشت (ما قبلش پرسیده بودیم و گفته بودن پله نداره!!) ولی لابد بعدش آقای نگهبان رفته و با همکارش کلی از پشت معلولا بد گفته
این فقط دو نمونه بود و اگر بخوام تعریف کنم اوووووووه
یعنی اگر من نوعی بخوام به قضاوتهای دیگران فکر کنم که دیگه هوووچ
دیگران میخوان فکر کنند که من معلول گدا و بدبختم یا فکر کنند خیلی موجود خفنی ام یا فکر کنند گنه کارم یا تصور کنن حتما یه دنگ تو بهشت به نامم زدن و ... آخر سر اعمال منه که من رو بهشتی یا جهنمی میکنه و اون چیزهایی که بین من و خدا بوده
حتی وقتی کسی میاد که کمکم کنه یا به اصطلاح ترحم میکنه، میگم چه اشکال داره. تو این دنیایی که خیلیها بی توجه به هم رد میشند، همین که این آدم به اطرافش توجه کرده ارزش داره. حالا بزار فکر کنه من نمیتونم و کمکم کنه و خوشحال بشه. از من که چیزی کم نمیشه...
به نظرم مهم ترین نبایدهای یک معلول، یکی اینه که به قضاوتهای دیگران اهمیت نده
و اینکه هیچ وقت هیچ وقت ناامید نشه و تلاش کنه دنیا رو زیباتر کنه حتی برای کسانی که نادیدهاش گرفتند...