alt
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از 11 به 16 از 16

موضوع: خاطرات یک مرده

  1. 9,447 امتیاز ، سطح 29
    17% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 503
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1388/03/29
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    9,447
    سطح
    29
    تشکر
    1,472
    تشکر شده 342 بار در 128 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #11 1389/03/12, 11:26
    با درود




    هوای آلوده

    با اینکه توی خواب چوب دستی خورده بود تو سرم ، نمی دونم چرا حالا که بیدارشدم

    بازم سرم درد می کنه ؟ لابد ازعوارض خوابای پریشونه !

    یه هفته ای میشه که حرفی نزدم ، نه اینکه نخوام ، نمی تونم حرف بزنم .

    هوا اینقدر آلوده شده که حتی من مرده هم نمی تونم درست وحسابی نفس بکشم .

    تا می خوام حرف بزنم یه سری گرد وغبار وخس و خاشاک بطرفم حمله می کنن ،

    طوری که نفس کشیدن برام سخت میشه .

    واسه همینه که دارم از این سرزمین می رم ، می دونی وقتی زنده بودم خیلی دلم می

    خواست که برم و سرزمین های دیگه رو ببینم ؛ خوب اون موقع که نشد .

    ولی حالا موضوع فرق می کنه؛ الان من یه مرده آزادم ؛ یا دست کم خودم اینجوری

    فکرمی کنم .

    حالا که دستم بازتره هرجا که بخوام می رم ، راستش دنبال جاییم که هواش پاک باشه

    و گرد وغبار نداشته باشه ؛ کسی چه می دونه شاید یه همچین جایی واقعا وجود داشته

    باشه و منم پیداش کردم .
    2 کاربر مقابل از saeed99 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. آپامه, r902
    برای دریافت فونت ایران نستعلیق روی تارنما کلیک کنید
    http://rytoun.persiangig.com/other/irannastaligh.TTF
    saeed99 آنلاین نیست.

  2. 9,447 امتیاز ، سطح 29
    17% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 503
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1388/03/29
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    9,447
    سطح
    29
    تشکر
    1,472
    تشکر شده 342 بار در 128 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    خودش اعتراف کرد

    #12 1389/03/12, 11:28
    با درود




    خودش اعتراف کرد

    همینطور که داشتم توی جاده بی هدف راه می رفتم ؛ روبروم چند گروه نظامی با انواع
    تجهیزات پیشرفته مرتب ومنظم ایستاده بودند . قرار بود یه مسابقه برگزار کنن و اینطوری معلوم بشه کدوم گروه کارشو بهتر بلده ، حرفه ای تره .
    فرماندهاشون داشتند با صدای بلند بگو مگو می کردن ، معلوم بود که هیچکدوم اون یکی رو برای داروی قبول نداره ؛ همینکه ازدورمنودیدن چشماشون برقی زد و همگی اومدن بطرفم .
    پس از چند دقیقه گفتگو با فرمانده ها بخاطر ناشناس و بی طرف بودنم و ارضای کنجکاوی خودم قبول کردم که داورشون بشم .
    موضوع مسابقه از این قراربود که من یه خرگوش سفید رو علامت گذاری می کردم و دور از چشم هر کدوم از گروهها ؛ اونو توی جنگل خیلی بزرگی رها می کردم و دو / 2 ساعت بعد هر کدوم از اون گروهها رو بنوبت می فرستادم تا خرگوشه رو
    پیدا کنن .
    هر گروهی که خرگوش زنده رو زودتر پیدا می کرد و می آورد برنده مسابقه بود .


    ***
    گروه اول خیلی مرتب و به قول شماها شیک وپیک بودن ، هر چند وقت یه بار هم چای و بیسکویتشون براه بود ،انگار اگه چای بیسکویت نخورن روزشون روز نیست .
    گروه دوم عاشق همبرگر بودن ، فکر کنم هر کدوم چند تا توی کوله هاشون داشتند.
    گروه سوم با اینکه ظاهرشون متفاوت بود اما بنظرم یه خورده آشنا بودن؛بگذریم غذای مورد علاقه اینها هم آبگوشت بود.
    قرار شد با همین ترتیبی که گروهها رو براتون معرفی کردم برن دنبال خرگوشه .

    ***
    حالا بریم سراغ قسمت مهیج ماجرا که همون مسابقه است .
    بعد از رها سازی خرگوش و گذشتن زمان دو/ 2ساعته اجازه شروع جستجو را به گروه اول دادم؛ گروه اول با آرامش و نظم وترتیب اول دستگاهای ماهواره ایشونو راه اندازی کردن و بعد با استفاده ازگروه های پیاده ،رفتن توی جنگل .
    بعد از گذشت 19 ساعت اونا پیروزمندانه خرگوش مورد نظرو آوردن .
    گروه دوم هم به همون ترتیب و با استفاده از دستگاههای پیشرفته تر ،خرگوش رو بعد از 16 ساعت آوردن .
    چهارساعت بیشتر از رفتن گروه سوم نگذشته بود که دیدم یه خرس سیاه رو با بدن کبود و زخمی از یه چوب آویزون کردن و دارن میان .
    من متعجب از اینکه این گروه پرمدعا هنوز فرق بین خرگوش سفید و خرس سیاه رو نمی دونه ، با خنده گفتم این چیه آوردین ؟
    مگه قرار نبود خرگوش بیارین ؟
    فرمانده گروه پیروزمندانه و درحالی که بادی به غبغب انداخته بود ، گفت :
    خوب ما هم خرگوشه رو آوردیم .
    بعد خیلی خوشحال گفت : ما برنده شدیم ، اونم توی چهار ساعت .
    و وقتی بهت وحیرت منو دید ، خیلی خونسرد گفت :
    اینم برگه اعترافش ؛ خودش اعتراف کرد !!؟



    2 کاربر مقابل از saeed99 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. آپامه, r902
    برای دریافت فونت ایران نستعلیق روی تارنما کلیک کنید
    http://rytoun.persiangig.com/other/irannastaligh.TTF
    saeed99 آنلاین نیست.

  3. 9,447 امتیاز ، سطح 29
    17% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 503
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1388/03/29
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    9,447
    سطح
    29
    تشکر
    1,472
    تشکر شده 342 بار در 128 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    دیدار

    #13 1389/03/12, 11:29
    با درود





    دیدار


    توی افکار خودم غرق بودم ، داشتم به این فکرمی کردم که چطوری به اینجا رسیدم .

    انگاری همه چیز خیالی بوده ، راستش دیگه نمی تونم فرق بین واقعیت و خیال رو

    تشخیص بدم .

    نیم ساعتی میشه که یه نفر دنبالمه ، کمی عجیبه ، اما اصلا نمی ترسم .

    خوب من دست کم یه دفعه مردم ، پس دیگه باید از چی بترسم .

    غریبه یه دفعه جلوم ظاهرشد .

    سلام سعید
    منو میشناسی
    از خودت بهتر
    تو کی هستی
    وقتی توی شهر دانایی بودی برات مهم بودم ، خیلی قبولم داشتی .
    می خوام باهام آشتی کنی .
    با بی میلی گفتم : بهتره از دست از سرم برداری .
    از اینکه این مدت آدمارو با حرفای خودم گول زدم ، احساس بدی دارم .
    تو زاییده ذهن منی ، من ، تو را بوجود آوردم ، تو واقعی نیستی .
    آیا باید خودم رو گول بزنم و با تو آشتی کنم ؟
    آشتی با رویا ، کار آدمای خیالاتیه .
    فرق بین واقعیت و خیال چیه ؟
    خوب چه عیبی داره که من زاییده فکرتو باشم ؟
    اصلا مگه فرقی هم داره ؟ شاید من و تو یکی باشیم ؟
    خوب اگه تو واقعی هستی چرا رک و پوست کنده نمی آیی و خودتو به همه معرفی نمی کنی ؟
    چرا همیشه از زبان این و آن و با زبان کنایه حرف می زنی ؟
    اگه من وتو یکی هستیم ، پس چرا من از این ماجرا آگاهی ندارم .
    چرا من هنوز نمی دونم کی هستم ؟
    اینهمه رمزو راز چرا ؟
    چرا شناخت و رسیدن به تو برای همه ممکن نیست .
    چرا این همه گوناگونی تفکر در مورد تو وجود داره ؟
    چرا ...
    همینطور که داشتم رگبار چرا پرتاب می کردم ؛ دیدم طرف نیستش .
    راستش زیاد از رفتنش ناراحت نشدم ، چون همیشه همینجوری بوده و هرگز پاسخ درستی برای پرسش هام نداشت .
    3 کاربر مقابل از saeed99 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. آپامه, r902, طناز
    برای دریافت فونت ایران نستعلیق روی تارنما کلیک کنید
    http://rytoun.persiangig.com/other/irannastaligh.TTF
    saeed99 آنلاین نیست.

  4. 51,207 امتیاز ، سطح 70
    5% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,343
    36.6% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/05/22
    محل سکونت
    IRAN
    نوشته ها
    2,022
    امتیاز
    51,207
    سطح
    70
    تشکر
    12,932
    تشکر شده 12,418 بار در 4,245 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #14 1389/03/12, 19:41
    قلم خوبی دارین.
    اینارو اگه خودتون مینویسین بهتره بیاین تو وبلاگ گروهی هم بنویسین.


    پ.ن: این مطالب بیشتر به داستان می خورن.چرا اینجان؟؟!!
    3 کاربر مقابل از آپامه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. saeed99, sanam, نيكی

    عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی


    نغمه ی دل
    آپامه آنلاین نیست.

  5. 9,447 امتیاز ، سطح 29
    17% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 503
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1388/03/29
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    9,447
    سطح
    29
    تشکر
    1,472
    تشکر شده 342 بار در 128 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #15 1389/05/04, 10:11
    نقل قول نوشته اصلی توسط masiha نمایش پست ها
    قلم خوبی دارین.
    اینارو اگه خودتون مینویسین بهتره بیاین تو وبلاگ گروهی هم بنویسین.

    پ.ن: این مطالب بیشتر به داستان می خورن.چرا اینجان؟؟!!

    ممنون از لطفتون gol

    درسته اینارو خودم می نویسم ، فقط بعنوان یه یادگاری کوچک .

    با کمال میل ؛ وبلاگ گروهی کجاست ؟
    کاربر مقابل از saeed99 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: r902
    برای دریافت فونت ایران نستعلیق روی تارنما کلیک کنید
    http://rytoun.persiangig.com/other/irannastaligh.TTF
    saeed99 آنلاین نیست.

  6. 9,447 امتیاز ، سطح 29
    17% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 503
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1388/03/29
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    9,447
    سطح
    29
    تشکر
    1,472
    تشکر شده 342 بار در 128 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    محاکمه تاریکی

    #16 1389/05/04, 10:14
    با درود



    محاکمه تاریکی

    هیجان انگیزترین دادگاه تاریخ




    داشتم افکارمو جمع و جور می کردم که دیدم دوباره یه سایه ای دنبالمه .
    گفتم بی خود قایم باشک بازی نکم ؛ بیا بیرون ، دیگه حنات پیش من رنگ نداره .

    سلام سعید
    شما رو می شناسم
    البته ؛ فکر کنم
    خوب شما با اسامی مختلفی منو صدا می کنید
    با یه لبخند کوتاه گفت :
    شما می تونی منو تاریکی صدا کنی .
    خیلی جدی بهش گفتم : برو رد کارت .
    بعد در حالی که می خندیدیم گفتم :
    آره ؛ حتما شنیدی که با نفر قبلی چطوری حرف زدم برای همین شیر شدی و جسارت بخرج دادی اومدی جلو .
    خوب حتما می دونی که لازم نیست حرفامو دوباره تکرار کنم ؛ هیچکدام از شما برام فرقی ندارید .
    ماهیت وجودی شما یکیه .
    امروز اصلا حوصله ندارم خواهش می کنم دست از سرم بردار.
    ببین کارم به کجا رسیده ؛ دارم از توهم خودم خواهش می کنم دست از سرم برداره .
    بابا جون به چه زبانی باید بگم ؛ من نمی خوام با هیچکدام از شما ها آشتی کنم . تمام .
    اما من نخواستم که با من آشتی کنی .
    پس چی می خوای ؟
    توی تموم این سالها که همه مردم منو متهم کردن و ازبدی های من گفتن ، حالا یه فرصتی پیدا شده تا از خودم دفاع کنم .
    خوب این چه ربطی به من داره .
    قراره برای نخستین باردر طول تاریخ توی یه دادگاه بی طرف به اتهامات من رسیدگی بشه .
    من تو رو به عنوان وکیل مدافع خودم انتخاب کردم .
    بدون هماهنگی با من
    آره ، چاره ای نداشتم .
    چرا من ؟
    چون می دونم که فقط با تو موفق می شم .
    از کجا مطمئنی که قبول می کنم .
    اصلا مطمئن نیستم ، چون شما انسانها موجودات عجیبی هستین .
    یعنی من از یه موجود خیالی دفاع کنم ، چه دل خجسته ای داری تو .
    حالا چه خیالی ، چه واقعی ، فکرکن این یه بازیه ، شاید برای تو واقعی نباشم ، اما برای خیلی ها من یه موجود واقعی و منفورهستم .
    موجودی که بدون دلیل سراسروجودش پلیدیه .
    مهم اینه که فقط تووکیل من باشی ، شاید دیگه این موقعیت پیش نیاد .
    و اگه قبول نکنم
    شانس بزرگی رو از دست می دم ومجبورم بدون وکیل به دادگاه برم.
    خوب حالا موضوع فرق می کنه
    شرط اینکه وکالت تو روقبول کنم؛ اینه که اول دادگاه اعلام می کنم که تو یه موجود خیالی هستی و من با علم به این مساله وکیل تو شدم .
    اینطوری دست کم یه ماجراجویی و هیجان نفس گیرنسیبم میشه .
    باشه ، گفتم که خیالی یا واقعی بودن برام مهم نیست،مهم اینه که تو وکیل من باشی.
    اما توخیلی منفوری ، پرازسیاهی و تباهی ؛ فکر نکنم شانسی داشته باشی .
    ازکجا مطمئنی ،هنوزکه هیچ کس حرفای منو نشنیده که بتونه قضاوت کنه ؛ شاید بعد از شنیدن صحبت های من نظر شون عوض بشه .
    مگه شما انسانها همیشه نمی گین :
    نباید یکرفه به قاضی رفت و اول باید صحبت های هر دو طرف رو شنید، بعد قضاوت کرد ؟
    خوب آره خوب
    پس قبول کردی که وکیل من بشی ؟
    آره ، قبوله . هر چه بادا باد .
    کاربر مقابل از saeed99 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: r902
    برای دریافت فونت ایران نستعلیق روی تارنما کلیک کنید
    http://rytoun.persiangig.com/other/irannastaligh.TTF
    saeed99 آنلاین نیست.

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •