اولین بار سال دوم یا سوم راهنمایی بودم که معلمم شعر:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با مه رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
رو تو کلاس خوند و حفظ کردم. اون زمان بچه بودم و باور نمی کردم یک شعر این چنینی شاعری قدیمی بگه. اتفاقی توی کتابهای داییم رباعیاطش رو یافتم و همین رباعی خوندم. الان هم که باید هفته ای دو رباعی رو حفظ کنم.
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین امدن و رفتنم از بهر چه بود