بهانه های زمینی، عشق آسمانی
به نام بی نام او
سروش عازمی خواه
وقتی که چند سال قبل، به بیماری صعب العلاج و ناتوان کننده خود پی بردم، هرگز نمی اندیشیدم که شاید همین بیماری وسیله ای باشد تا مسیر زندگی من به طور کلی تغییر کند و بیماری، برکتی شود تا من با شیرینی عرفان حلقه آشنا گردم.
در آن دوران، با غرور و منیتی که از آموزش روشهای مختلف غلط کسب کرده بودم، برایم سنگین بود که فقط چشمی ببندم و قرار باشد تا چیزی تغییر کند. اما وقتی در اولین اتصال، گلدان گل سرخی دیدم در پشت پنجره ای چوبی که سرخی آن گل هنوز در ذهن من است، فهمیدم که انگار خبری هست...
بعدها بیماری خودم از یاد رفت. درمان دیگران و کسب آگاهی شیرین تر از آن بود که بخواهم ذره ای به یاد بیماری بیافتم.
اما اکنون که با خود می اندیشم، شاید اگر بیمار نمی شدم، هرگز حاضر به چشیدن طعم شیرین اتصال نبودم. شاید بیماری وسیله ای بود برایم جهت تحول .... یک بهانه، هرچند زمینی ...
شاید من هنوز ظرفیت پذیرش عشق آسمانی را به یکباره نداشتم و این بهانه، که کاملا زمینی هم بود و ربطی هم به خدا نداشت، اسباب تحولی را ایجاد کرد که هر روز به خاطر این تحول خدای را سپاس می گویم.
در طول دوران دو سال و نیم من در عرفان حلقه، تجارب جالبی از برخورد با مساله بهانه های زمینی و عشق آسمانی داشته ام... بسیاری از اطرافیانم را دیدم که هر کدام ابتدا بهانه ای زمینی گرفتارشان کرد. حال این بهانه یک عشق زمینی بود و یا حتی یک رودربایستی با شخصی از مجموعه عرفان یا .... و همین مساله باعث شد تا آن فرد به کلاسها بیاید ؛ هرچند بی رغبت ... اما پس از گذشت زمان، طعم شیرین عشق آسمانی را چشید و این بهانه زمینی را برای همیشه به فراموشی سپرد ... تحولی که شاید در حالت عادی هرگز ایجاد نمی شد.
بسیاری از جوانان را دیدم که به خاطر ایجاد یک عشق زمینی، هرچند عشقی نابجا و یک طرفه، دعوت معشوق زمینی را برای شرکت در کلاسها لبیک گفتند و زمان، قلب آنها را آماده پذیرش عشقی بس بزرگتر و نورانی تر کرد که همانا عشق معبود و عبد بود ...
حال این بهانه حتی می تواند یک تعارف و رودربایستی و یا یک علت کاملا شخصی باشد. به طوری که فرد به علتی کاملا خصوصی به این کلاسها بیاید و قصد یادگیری و تجربه عرفان را هم نداشته باشد.
خود من به شخصه در برخورد اولیه با اینگونه موارد، هرگز شماتتی نکردم و راه هدایت را برای همین اشخاص باز کردم. چون می دانستم که این بهانه ، حکمت الهی را برای آن شخص جاری می کند و در اکثر موارد هم همینگونه شد...
شاید اگر من بیمار نمی شدم، دیگری عاشق معشوق زمینی خود نمی شد، دیگری به خاطر حل مشکلات دیگر زندگیش مراجعه نمی کرد و ... نمیدانم اما شاید ظرفیت پذیرش مستقیم این طعم شیرین عشق آسمانی را نداشتیم. برای همین ، تمام این بهانه های زمینی برایم به نوعی مقدس و زیبا جلوه می کند و هرکس را درگیر ابتدایی این ماجرا می بینم، برایش طلب خیر کرده و آینده ای شیرین و الهی را در نگاه نا آرامش جستجو می کنم. هرچند در نظر اول، این قضیه برای دیگران نامفهوم جلوه نماید، اما خود، درگیرش بودم و خدای را بابت این بهانه کاملا زمینی شکر می نمایم...