تقدیم به نوید مجاهد
این چند خط را تقدیم می کنم به نوید مجاهد ، روحش شاد و یادش گرامی باد
ابرهایه سیاه و پرندگان شوم بر زندان ناتوانی سایه افکنده بودن
و پله هایه پر پیج خم زندان ناتوانی . . . ظلمات بود
دیو ناتوانی . . . پسرک را . . . در زندان ناتوانی اسیر کرده بود
اگر پسرک به روشنایی می رسید
دیو ناتوانی شکست میخورد و ظلمات جایه خود را به روشنایی میداد
دیو ناتوانی . . . برای آنکه پسرک به روشنایی نرسد . . . او را در زندان ناتوانی اسیر کرده بود
ولی پسرک در زندان تاریک ناتوانی . . . تسلیم و ناامید نشد
او با کمک دیگر اسیر زندان ناتوانی . . . که نامش اراده بود
با استفاده از وسیله هایه . . . مهر ورزیدن ، عشق ، گذشت و ایثار
راهی به بیرون از زندان تاریک ناتوانی . . . باز کرد
با رسیدن پسرک به روشنایی . . . دیو ناتوانی شکست خورد
و ظلمات جایه خود را به روشنایی داد
روح نويد عزيز شاد و يادش همواره در دلهايمان زنده
نشنو از ني ، ني نواي بينواست
بشنو از دل ، دل حريم كبرياست
باز امشب غزلی كنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هيچ كسی تلخی لبخند مرا درک نكرد
های های دل ديوانه ی من پنهانی است
خوشحالم که اقا مبین عضو این سایت شدن...چون همیشه از نوید عزیز یاد می کنن و تاپیک های مربوط به او رو فعال نگه می دارن...ممنون اقا مبین...شما خیلی خوبید...خوب و مهربون...ممنون
آقا نوید عیدتون مبارک
مطمن هستم همیشه حظور دارید
کاربر مقابل از گلابتون عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: مبین
من هميشه به آينده اميدوارم و مطمن هستم معجزه هنوز هم جريان دارد . و در همه حال بايد شاد بود زيرا هميشه چشمهايي در بالا نگران ما هستند .
باز امشب غزلی كنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هيچ كسی تلخی لبخند مرا درک نكرد
های های دل ديوانه ی من پنهانی است
بي هوايت در دلم انگار غوغا مي شود
هر چه مي انديشم از هستي معما مي شود
مي روم ره گم كنم منزل به منزل بي دريغ
هر كجا سر مي كشم عكس تو پيدا مي شود
شب كه بي پروا به روياي تو باشم مبتلا
لحظه ها گم مي شود انگار و فردا مي شود
تو بهاري تا كه در فصل نگاهم مي دمي
پيش چشمم هر چه هست انگار زيبا مي شود
با دلم دل بد مكن يك لحظه اين دريا دلم
سر به صحرا مي زند اينبار و شيدا مي شود
حتم دارم بي تو مي ميرد دلم تركم مكن
درد هجران ميزند بر جان و بلوا مي شود
با تو جنگل آسمان دريا زمين
هر چه هست انگار در دستان من جا ميشود
باز امشب غزلی كنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هيچ كسی تلخی لبخند مرا درک نكرد
های های دل ديوانه ی من پنهانی است
مبین جان من به نوبه خودم ازت ممنونم كه نوید رو از یاد نبردی این بحث نوید نیست بحث این هست كه با گذشته زمان خوبیها رو فراموش نمیکنی این یکی از صفتهای خوبی هست كه یک دوست خوب داره
اونایی که قشنگ حرف میزنن ... قشنگم پشت پا میزنن !!
يـاد اينجا بماند يادگار
نامت حک شد در قلب ما شد ماندگار
باز امشب غزلی كنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هيچ كسی تلخی لبخند مرا درک نكرد
های های دل ديوانه ی من پنهانی است
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)