خاطرات اولین روزهای شپسیال
احتمالا هر کسی روزهای اول که در شپسیال عضو شده خاطراتی داره اینکه اول با کی آشنا شده یا چون به قانون اینجا آشنا نبوده چه اتفاقهای افتاده حالا که به اون فکر میکنیم برامون جالبه خوب هرکی خاطره داره بیاد بگه
خاطرات اولین روزهای شپسیال
احتمالا هر کسی روزهای اول که در شپسیال عضو شده خاطراتی داره اینکه اول با کی آشنا شده یا چون به قانون اینجا آشنا نبوده چه اتفاقهای افتاده حالا که به اون فکر میکنیم برامون جالبه خوب هرکی خاطره داره بیاد بگه
اونایی که قشنگ حرف میزنن ... قشنگم پشت پا میزنن !!
خب من چند ماه قبل از اينكه عضو سايت بشم باهاش اشنا بودم هميشه به عنوان مهمان وارد ميشدم و مطالبش رو ميخوندم تااينكه بالاخره تصميم گرفتم عضو سايت بشم من به محض ورود با الناز اشنا شدم و بعضي اوقات باهاش حرف ميزدم تا اينكه كم كم با بابچه ها اشنا شدم و شدم پاي ثابت سايت
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!http://telegrm.me/@afra_wooden
آخی کیانا جان منو یاد روزای اول اسپشال انداختی
یادش بخیر 12 اردبهشت 88 که اینجا عضو شدم تا 10 روز تهنای تهنا بودم و کسی منو نمیشناخت، تا اینکه تاپیک "سوال از مدیر سایت" رو درست کردم
اینجا بود که با شبگرد و ساغر آشنا شدم، اعتراف میکنم که این دو تا بهترین دوستای من بودند، همیشه با صبروحوصله جواب سوالامو میدادن و هیچوقت خسته نمیشدن
همینجا میخوام به رسم قدردانی از این دوستای خوبم تشکر کنم و بگم یه عالمه دوسشون دارم
سَلامٌ عَلی آلِ یسَّ اَلسَّلا مُ عَلَیْکَ یا داعِیَ اللَّهِ وَ رَبّانِیَّ آیاتِهِ
منم توسط همشهریمون سهیلا با سایت اشنا شدم ما چون ای دی همدیگرو داشتیم با هم چت می کردیم یه روز وسط چت آدرس اسپیشالو داد گفت یه سر بهش بزن منم سریع وارد سایت شدم دیدم در مورد معلولین هست بعد از چند روز ثبت نام کردم و اولین کسی که باهاش اشنا شدم تیما بود که واقعا طوری برخورد کرد که از اسپیشال خوشم اومد خیلی خوش برخورد و خونگرم بعد توسط تیما با الناز اشنا شدم الناز هم مثل تیما خوش برخورد و مهربون که باعث شدن تو اسپیشال ماندگار شوم هرچند تیما که کلا رفته و خبری ازش نیست الناز هم که تازگیها بطور موقت رفت ولی همینجا ازشون تشکر میکنم تشکر ویزه هم از سهیلای گل که اسپیشالو معرفی کرد
زندگي سر گذشت درگذشت آرزوهاست شايد نشود به گذشته برگشت و يک آغاز زيبا ساخت ولي ميشود هم اکنون آغاز کرد و يک پايان زيبا ساخت
اولین روزی که من عضو سایت شدم اینقدر ذوق داشتم که سر از پا نمی شناختم.
اما آشنا نبودم.فکر می کردم که صفحه ی اول که میاد آخرین نوشته هارو نشون می ده.برای همینم کلی خرابکاری کردم.توی تاپیک دخترا یکی کم کنن پسرا اضافه عدد اشتباه زدم.توی تاپیک جمله سازی جمله ی اشتباه نوشتم حتی توی تاپیک یه لقب برای نفر قبلی هم به گنج گفتم عضو با سابقه.
بعد...یه تاپیک به اسم داستان نویسی ساختم خلاصه صدای بیتا در اومد.شاکی که مدیرا چرا دقت نمی کنن و پستای تکراری زیاد شده.(من اون موقع نمی دونستم کهه سایت چه ارزشی برای اعضا داره همونطور که الان بچه ها اسپام کنن شاکی می شم)
غصه می خوردم که خرابکاری کردمو کسی اینجا منو نمی پذیره.نمی خواستم دیگه بیام تا پست پپرو دیدم:
پپر باعث شد من موندگار شمنمیدونسته که . . . چه میدونه در اسپشیال چه خبره ؟ کی به کیه ؟ و چی به چیه ؟
خود من مگه کم تاپیک تکراری دارم ؟
دیگر اعضایه قدیمی اسپشیالی مگه کم تاپیک تکراری درست کردن ؟
خود من مگر کم اسپام کردم ؟
طناز جان . . . جانشم از نوع آسمانی . . . ادامه داستان را برو بریم
جلوی کامپیوتر نشسته بودم و دنبال یه مطلب می گشتم که یهو...
که یهو زرتی در سایت اسپشیال که تازه در اون عضو شده بودم . . . دیدم یاران اسپشیال
زدن تو ذوق هنری من . . . اما من ناراحت نشدم . . . ناامیدم نشدم
و توکل به آفریدگار کردم
و به خدا گفتم : من از لب تو منتظر یه حرف تازم . . . تا قشنگترین قصه عالم را بسازم
با محبتش منو نمک گیر کرد.
بعد از اون کلی دوست گل پیدا کردم همه بهم خوشامد گفتم و منو حسابی مدیون خودشون کردن.
ممنونم پپر عزیز...
ممنونم دوستان.
گاه سکوت معجزه می کند؛
بودن همیشه در فریاد نیست؛
فقط کافیست خوب گوش دهیم؛
این سکوت،خود از جنس فریاد است.
روز اول که من به شپسیال امدم و ثبت نام کردم دیدم همه آواتار دارند به جز من که یک علامت سواله تنها کسی که عکس از خودش گذشته بود سعید بود با خودم گفتم کسی که عکس از خودش میزاره پس هویت خودشو رو کرده میشه بهش اعتماد کرد بهش پیغام دادم
و از سایت کلی پرسیدم ون هم کامل راهنمایم کرد و گفت شبگرد ا لان تو سایته میتونم ازش بپرسم رفتم تو چت سراغه شبگرد اول ادش کردم باد سوال پشت سوال طفلکی تو رو درواسی جوابمو داد و گفت باید چنتا پست بزارم تا بچهها ازم تشکر کنن تا امتیاز بگیرم این بود که یک پست گذاشتم به نام ستاره و التماس که از من تشکر کنین همون روز اقلا ۱۰ تا تشکر جم شد بعد رفتم سراغه روژه جریانه آواتار رو گفتم طفلکی ون هم کمک کرد و بالاخره من یک آواتار گذاشتم
اونایی که قشنگ حرف میزنن ... قشنگم پشت پا میزنن !!
من با الناز عزيز و گلابتون مهربان در سايت كانون گفتمان قران با هم بوديم .
يه روز كه ديدم الناز واقعا كم پيدا شده بهش گفتم تو كجايي كه نيستي
گفت : اسپشيالم تو هم بيا .
گفتم اونجا كجاست ؟ برام معرفيش كرد تازه اون وقت فهميدم الناز دارابيان معلوله .
اونم تازه اون وقت فهميد منم معلولم .
خلاصه اينجا عضو شدم تا اينكه متوجه شدم گلابتون هم كه دوست مشترك من و الناز بود هم به دعوت الناز اومده اينجا . از اون به بعد نه تنها اون سايت نرفتم بلكه حضورم اينجا تثبيت شد و باعث شادي و خوشحالي فراوانم شد . كه در جايي هستم كه مهربانانه و شعورمند با هم ارتباط سالم و منطقي و هدفمند دارند .
روزی که وارد اسپشال شدم خوب یادمه که از دیدن محیطش و کوچک بودنش که برام تازگی داشت خیلی تعجب کردم!!
آخه بعضی فوروم هارو که می دیدم (به عنوان مهمان البته. و اسپشال تنها جایی که ثبت نام کردم و میام) کلی آنلاین داشتند.اما اسپشال کم بودند.
اول از همه با الناز آشنا شدم.
بعد هم بیتا بهم پیغام داد و کلی هندونه گذاشت زیر بغلم (البته بیاجان اگه میخونی، بهتر نبود میبردی منو کافی شاپ مهمون میکردی؟؟!!!) و خلاصه جو دوستانه شون باعث شد موندگار بشم.
اما از همه مهم تر این بود که اینجا همه معلولیت داشتن و حرف همو می فهمیدن.
من مرداد 86 اینجا عضو شدم یعنی حدودا دوسال و نیم پیش ! اول که اومدم اینجا اصلا اینطوری نبود که
کل اعضا فک کنم به 30 نفر هم نمیرسید . کاربران آنلاین هم هربار بیش از 2-3 نفر نبودن . فروم خیلی ابتدایی بود خیلی ...
من به درخواست یکی از دوستام اومدم اینجا : فراری نمیدونم چی شد که خودش زودتر از من فراری شد و دیگه نیومد ! منم حدود دو سالی لی خیال اینجا شدم تا همین چند ماه پیش اومدم دیدم بلــــــــــــــــــه چه پیشرفتی کردیم و خودمون خبر نداشتیم .. خلاصه موندنی شدیم
..
.
.
[B]خیلی وقت بود که گهگاه اینجا سر میزدم
و مطالبش را می خوندم اما هیچ وقت به فکر ثبت نام نبودم
با دو سه تا از دوستان اسپیشیالی هم دوست بودم مثل النازجون و نرگس جون و گلابتون عزیز
تا اینکه یه دفعه به سرم زد که عضو بشم
روزای اول دوست داشتم به تمام صفحات سر بزنم و از مطالب شون با خبر بشم
بخاطر همین تا می اومدم نت اول می اومدم اینجا (البته الانم تقریبا همینه)
منم عین کیانا جون کلی دلم اواتار و امضا می خواست اما نمیشد و کلی دلم اب میشد
تازه مشکل بزرگ تر اینکه هر چی مطلب ارسال می کردم نشون داده نمی شد و بازم کلی غصه و دل اب شدن
روم نمیشذ از کسی هم سوال کنم
تا اینکه برای حسین اقا پی ام گذاشتم و ایشون گفتن مشکل از چیه و به زودی حل میشه
اااااااااااخ که چه کیفی داشت دیدن مطالب خودم
و عکس و اواتار خودم[/B]
رابطه ها زمانی زیبا می شوند که برای یاد کردن هیچ دلیلی به جز دلتنگی نباشد.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)