alt
صفحه 1 از 7 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 66

موضوع: عکس و قلم ماهانه

  1. 37,607 امتیاز ، سطح 59
    80% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 243
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر اول مسابقه داستانک نویسیبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره یکنفر سوم مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم (بهار94)
    تاریخ عضویت
    1388/12/10
    محل سکونت
    bandar abbas
    نوشته ها
    2,102
    امتیاز
    37,607
    سطح
    59
    تشکر
    6,124
    تشکر شده 9,350 بار در 2,438 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    عکس و قلم ماهانه

    #1 1393/08/10, 16:48
    با توجه به نظرات و پیشنهادات شما دوستان در این تاپیک

    عکس منتخب این ماه :





    دوستان و علاقه مندان میتوانند آثار زیبا و برجسته ی خود را تا پایان آبان ماه در این تاپیک ارسال بفرمایند.


    توجه داشته باشین که چون این ماه مسابقه برگزار نمیشه آثارتون رو در همین تاپیک قرار بدین
    ممنون از همراهی شما دوستان عزیز و هنرمند
    انشاالله اول دی ماه مسابقه خواهیم داشت.
    سنگ ها را بگو که چه اندیشه میکنند
    حتی بدون بال نیز کبوتر، کبوتر است..
    nazdel آنلاین نیست.

  2. 41,972 امتیاز ، سطح 63
    25% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 978
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر دوم مسابقه هنری مذهبی رمضان 92نفر اول مسابقه تابستانه داستانک نویسینفر دوم مسابقه عکاسی زمستان 92نفر دوم مسابقه داستانک نویسینفر دوم مسابقه بهترین آواتار و امضا
    تاریخ عضویت
    1348/10/11
    محل سکونت
    استان اصفهان
    نوشته ها
    2,059
    امتیاز
    41,972
    سطح
    63
    تشکر
    7,470
    تشکر شده 9,558 بار در 2,137 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #2 1393/08/15, 14:26
    ببینم یعنی این سری که جایزه نیس کسیم شرکت نمیکنه؟



    مادرم نبینم غصه در چشمانت داری که اگر اینطور باشد صورتم را بزک میکنم و لبانم را قرمز ... موهایت را شانه میزنم و به چشمانت بوسه میزنم تا این قرمزی فراموشت نشود که تو مثل خون در رگهای من جاری هستی..
    مادر ِ زیبایم ..مادری که زیباییت را به پایم ریختی دوستت دارم ..بخند...
    19 کاربر مقابل از Niloof@r عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, hadi123, mahdisorimoon, Mojtaba, montazer65, nazdel, omid92, ROSE, sarab, shahrashub, _MehrabaN_, امیرمهدی, شقایق 93, شکیب, فاطمه58, محمد حشمتی فر, نارون, نیلوفر, کوثر
    Niloof@r آنلاین نیست.

  3. 75,827 امتیاز ، سطح 85
    58% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 723
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    قهرمان جام بیلیاردنفر سوم مسابقه تابستانه داستانک نویسینفر اول مسابقه عکاسی با موضوع وسایل کمکیبرگزارکننده مسابقه نقاشی با نرم افزار Paint موضوع «معلولیت »نفر دوم مسابقه بهترین آواتار و امضا
    تاریخ عضویت
    1389/05/31
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    3,204
    امتیاز
    75,827
    سطح
    85
    تشکر
    8,623
    تشکر شده 18,767 بار در 3,954 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #3 1393/08/15, 14:55
    فی البداهه اومد ببخشید وزنش مشکل داره



    میکنم شانه شانه موهای سرت را
    میزنم بوسه بوسه چشمان ترت را

    گر شود خشک روزی دریای وجودت
    ابرم و میبارم ذره ذره پیکرت را
    20 کاربر مقابل از Mojtaba عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, hadi123, mahdisorimoon, Mohammad, montazer65, nazdel, Niloof@r, omid92, ROSE, sarab, shahrashub, _MehrabaN_, سنگ صبور, شقایق 93, شکیب, فاطمه58, محمد حشمتی فر, نارون, نیلوفر, کوثر
    Mojtaba آنلاین نیست.

  4. 37,607 امتیاز ، سطح 59
    80% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 243
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر اول مسابقه داستانک نویسیبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره یکنفر سوم مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم (بهار94)
    تاریخ عضویت
    1388/12/10
    محل سکونت
    bandar abbas
    نوشته ها
    2,102
    امتیاز
    37,607
    سطح
    59
    تشکر
    6,124
    تشکر شده 9,350 بار در 2,438 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #4 1393/08/15, 16:07

    بُرس را از جلوی آینه برداشت و با احتیاط شروع به شانه زدن موهای مادر کرد. منتظر عکس العمل های همیشگی و ممانعت مادر بود، اما این بار مادر چیزی نگفت و اجازه داده بود دخترش موهایش را شانه بزند. به خودش جرأت داد و نزدیک لوازم آرایش رفت. رژ لب را برداشت و لبانش را قرمز کرد. نگاهی به مادر انداخت، اثری از مخالفت و شکایت در چهره اش ندید. دست برد و سایه چشم را نیز برداشت. به چشمان مادر خیره شد، میخواست شبیه مادرش بشود، پشت چشم مادر کبود بود، او نیز پشت چشمش را با سایه رنگی کرد. باز هم عکس العملی ندید. خوشحال بود از این که راحت به وسایل مادر دست زده است و هر کاری که دلش میخواست را کرده است. اما میدانست که اوضاع طبیعی نیست.!
    وقتی چشمش به آیینه شکسته افتاد، همه چیز یادش آمد. دل کوچکش به درد آمد. چهره اش درهم کشیده شد. به سمت مادر برگشت، بُرس را برداشت و این بار با مهربانی شروع به شانه زدن کرد.
    بغضش گرفت، نگاهی به سقف انداخت و در دل گفت:
    خدایا؟ مامانم همیشه میگه تو حرف بچه ها رو زودتر گوش میدی.. راست میگه؟
    خدایا؟ خدای مهربون یه کاری کن مامانم حرف بزنه...
    خدایا یه کاری کن دیگه از جیب بابا زهرماری پیدا نکنه...
    خدایا یه کاری کن مشت بابا محکم نباشه...
    خدایا... خدا جونم...


    ---------- Post added at ۱۵:۰۷ ---------- Previous post was at ۱۴:۵۵ ----------

    نقل قول نوشته اصلی توسط Niloof@r نمایش پست ها
    ببینم یعنی این سری که جایزه نیس کسیم شرکت نمیکنه؟



    مادرم نبینم غصه در چشمانت داری که اگر اینطور باشد صورتم را بزک میکنم و لبانم را قرمز ... موهایت را شانه میزنم و به چشمانت بوسه میزنم تا این قرمزی فراموشت نشود که تو مثل خون در رگهای من جاری هستی..
    مادر ِ زیبایم ..مادری که زیباییت را به پایم ریختی دوستت دارم ..بخند...
    منم دقیقا میخواستم همینو بگم نیلوفر میخواستم ببینم کسی شرکت نمیکنه چون جایزه نیست ممنون شرکت کردی عزیزم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mojyross نمایش پست ها
    فی البداهه اومد ببخشید وزنش مشکل داره



    میکنم شانه شانه موهای سرت را
    میزنم بوسه بوسه چشمان ترت را

    گر شود خشک روزی دریای وجودت
    ابرم و میبارم ذره ذره پیکرت را
    ممنون از شرکت شما
    18 کاربر مقابل از nazdel عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, hadi123, mahdisorimoon, Mohammad, Mojtaba, montazer65, Niloof@r, omid92, ROSE, sarab, shahrashub, _MehrabaN_, سنگ صبور, شقایق 93, فاطمه58, نارون, نیلوفر, کوثر
    سنگ ها را بگو که چه اندیشه میکنند
    حتی بدون بال نیز کبوتر، کبوتر است..
    nazdel آنلاین نیست.

  5. 62,753 امتیاز ، سطح 77
    69% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 497
    53.0% فعالیت
    جایزه ها:
    برگزار کننده مسابقه عکاسی با موضوع وسایل کمکیبهترین کاربر به انتخاب دور اول شورا
    تاریخ عضویت
    1348/10/11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,213
    امتیاز
    62,753
    سطح
    77
    تشکر
    9,676
    تشکر شده 6,321 بار در 1,259 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #5 1393/08/15, 16:32
    سلام
    ممنون از متنهای زیبا
    منم سعی کردم یه چیزی بنویسم


    درنا در راهرو، پشت گلدان بزرگی پنهان شده بود و درب اتاق خواهرش را نگاه می‌کرد. چند ماهی بود که کنار خواهرش ننشسته بود. مادر و پدر اجازه ورود به اتاق او را نمی‌دادند. درنا نمی‌فهمید که چرا دریا دیگر برایش با هیجان قصه تعریف نمی‌کند. چرا دیگر با هم پارک نمی‌روند. اصلا چرا نمی‌تواند به اتاق خواهرش برود. گاهی که مادر در اتاق دریا بود، در آن سکوت حاکم بر خانه‌‌اشان صدای فریادهای ممتدی به گوش می‌رسید و بعد مادر را می‌دید که سراسیمه بیرون آمده و در پاسخ به نگاه کنجکاو پدر گفته است: «بازم حواسم نبود اسمش رو صدا زدم!»
    وقتی مهمانی می‌آمد، گاهی از زبان مهمانان می‌شنید که با ناراحتی می‌گفتند: «حیف این دختر که به این جوونی بیوه شد!» یا «حیف اون جوون که تو دریا غرق شد!» و بعد پدر و مادر را می‌دید که چشم و ابرو می‌آیند و حرف را عوض می‌کنند.
    درنا اینها را نمی‌فهمید! دلش می‌‌خواست حالا که مهدکودک می‌رود مثل نازنین و سارا که پز خواهر بزرگشان را می‌‌دهند، او هم از خواهر بزرگش بگوید. دلش می‌خواست مثل رکسانا موهای خرگوشی‌اش را تکان بدهد و بگوید خواهرم بسته است.
    شب پیش، از خدا خواسته بود که زود بیدار شود تا بتواند خواهرش را ببیند. از پشت گلدان دید که مادرش با سینی صبحانه بیرون آمد. بلافاصله به سمت در دوید و وارد شد. خواهرش را دید که روی تخت رو به پنجره نشسته است. درنا از هیجان نمی‌توانست حرف بزند. چشمش به شانه‌‌ای که در گوشه‌‌ای از تخت بود افتاد. چشمانش برقی زد و آن را برداشت. آرام روی تخت رفت و با اضطراب شروع کرد به شانه زدن موهای دریا.
    درنا خوشحال بود. امروز در مهدکودک پز خواهد داد که موهای خواهر بزرگش را شانه کرده است. تجربه‌‌ای که نازنین و سارا و رکسانا نداشتند.
    18 کاربر مقابل از نارون عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, hadi123, mahdisorimoon, Mohammad, Mojtaba, montazer65, nazdel, Niloof@r, omid92, ROSE, shahrashub, _MehrabaN_, سنگ صبور, شقایق 93, فاطمه58, نیلوفر, کوثر, یاحسین
    ===============================
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    ===============================

    امام علی (ع): اندیشیدن به خوبیها، آدمی را به انجام دادن آن برمی‌انگیزاند.
    ===============================
    نارون آنلاین نیست.

  6. 6,489 امتیاز ، سطح 23
    88% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 61
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/05/06
    محل سکونت
    توقلب دوستام
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    6,489
    سطح
    23
    تشکر
    1,449
    تشکر شده 587 بار در 176 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #6 1393/08/16, 19:04
    انشالله خوشتون بیاد
    ♥♥مادرای چشمان توچشم خدا مادرای قلب ودلت ماوای ما ♥♥

    ♥♥ مادرای نامت کلید سرمدان مادر ای دریایی از مهر وصفا ♥♥

    ♥♥ مادر ای خلوت گه یاد خدا مادر ای خوشبوترین عطر خدا ♥♥

    ♥♥مادر ای شمع فروزان زمان مادر ای تنهاترین غمخوار ما ♥♥

    ♥♥مادر ای زیباترین فصل خدا مادر ای یکی بودو یکی نبوده قصه ها ♥♥

    ازدرون قلب من هرلحظه اید این صدا چشم ناقابل من هدیه به پیشگاهش خدا
    20 کاربر مقابل از _MehrabaN_ عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, hadi123, mahdisorimoon, Mohammad, Mojtaba, montazer65, nazdel, Niloof@r, omid92, ROSE, shahrashub, soheilaa, امیرمهدی, سنگ صبور, شقایق 93, فاطمه58, نارون, نیلوفر, کوثر, یاحسین





    _MehrabaN_ آنلاین نیست.

  7. 37,607 امتیاز ، سطح 59
    80% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 243
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر اول مسابقه داستانک نویسیبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره یکنفر سوم مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم شماره دوبرگزارکننده مسابقه عکس و قلم (بهار94)
    تاریخ عضویت
    1388/12/10
    محل سکونت
    bandar abbas
    نوشته ها
    2,102
    امتیاز
    37,607
    سطح
    59
    تشکر
    6,124
    تشکر شده 9,350 بار در 2,438 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #7 1393/08/17, 16:31
    مهربان جان ممنون از شعر زیبایی که سرودی عزیزم
    اما اگه بیشتر در مورد موضوع عکس باشه، بهتره عزیزم
    ممنون
    4 کاربر مقابل از nazdel عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. hadi123, omid92, شقایق 93, نارون
    سنگ ها را بگو که چه اندیشه میکنند
    حتی بدون بال نیز کبوتر، کبوتر است..
    nazdel آنلاین نیست.

  8. 6,489 امتیاز ، سطح 23
    88% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 61
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/05/06
    محل سکونت
    توقلب دوستام
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    6,489
    سطح
    23
    تشکر
    1,449
    تشکر شده 587 بار در 176 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #8 1393/08/17, 17:54
    سلام نازدل جان
    درموردموضوع عکسه که عزیزم

    هم درمورد مادره هم نابینایی که بیت آخراشاره کردم
    بازم ممنون
    5 کاربر مقابل از _MehrabaN_ عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. hadi123, nazdel, omid92, نارون, کوثر





    _MehrabaN_ آنلاین نیست.

  9. 35,895 امتیاز ، سطح 58
    38% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 755
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر اول مسابقه عکاسی زمستان 92نفر دوم مسابقه عکاسی با موضوع وسایل کمکینفر دوم مسابقه شعر و گرافیبرگزیده مسابقه کتابخوانی آذر 94
    تاریخ عضویت
    1394/06/11
    محل سکونت
    دیاری سر سبز
    نوشته ها
    1,522
    امتیاز
    35,895
    سطح
    58
    تشکر
    8,387
    تشکر شده 7,798 بار در 1,595 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #9 1393/08/18, 10:07
    سلام ...
    با اجازه اساتید و دست به قلم های محترم

    گاهی باید چشمهایت را ببندی
    باید نگذاری ببیند که چه قدر دوستش داری... که چقدر دلت می خواهد تو موهایش را شانه کنی ؛بوسه بر چشمهای معصومش زنی
    اما...
    سخت است رفتن و تنها گذاشتنش
    پس می گذارم سرود مادرانه ام را نبیند
    میگذارم خیال کند چه قدر بد هستم
    اشکالی ندارد ... در عوض راحتر نبودنم را باور می کند و راحتر فراموشم می کند
    گاهی باید چشمهایت را ببندی و در سکوت بگویی ""عاشقانه دوستت دارم ""
    12 کاربر مقابل از montazer65 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, Mojtaba, nazdel, Niloof@r, omid92, ROSE, shahrashub, _MehrabaN_, فاطمه58, نارون, نیلوفر, کوثر
    ""الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم""

    ای پادشــه خــوبــان داد از غــم تنــهایی
    دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آیی
    montazer65 آنلاین نیست.

  10. 12,587 امتیاز ، سطح 33
    91% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 63
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1392/05/05
    محل سکونت
    ایران مشهد
    نوشته ها
    531
    امتیاز
    12,587
    سطح
    33
    تشکر
    2,251
    تشکر شده 2,120 بار در 531 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #10 1393/08/18, 14:45



    مادر خسته از بار زندگی آرام پلک برهم نهاد
    کودکش چون عاشقان بوسه ای بر او نهاد
    مادر از بوسه او گام بر رویای شیرینش نهاد
    کودک با برس موهای مادر را شانه نهاد
    مادر غرق در مهر آرام یافت
    مادر شوق در قلب خویش یافت
    گفت با آن رسول مهر تو کدامین آیه ای
    گفت من همانم که تو مرا زاده ای
    11 کاربر مقابل از shahrashub عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, Mojtaba, montazer65, nazdel, Niloof@r, omid92, ROSE, _MehrabaN_, فاطمه58, نارون, نیلوفر
    gol
    خوشبختى در دستان من توست اى دوست بدنبال چه هستى
    golgol
    shahrashub آنلاین نیست.

صفحه 1 از 7 123 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •