نوستالژی دهه 60

[NAZ]

---------- Post added at ۱۲:۳۴ ---------- Previous post was at ۱۲:۳۳ ----------



---------- Post added at ۱۲:۳۴ ---------- Previous post was at ۱۲:۳۴ ----------



---------- Post added at ۱۲:۳۵ ---------- Previous post was at ۱۲:۳۴ ----------



---------- Post added at ۱۲:۳۶ ---------- Previous post was at ۱۲:۳۵ ----------



---------- Post added at ۱۲:۳۷ ---------- Previous post was at ۱۲:۳۶ ----------

[هرو]

وای من میمردم برا اون جامدادی صورتی ها چقدر دلم یکی میخواست

[zina_68]

برا من چرا نشون نمی ده؟

[HoPe]

عکسی نشون نمی ده

[باران بهاری]

وای من میمردم برا اون جامدادی صورتی ها چقدر دلم یکی میخواست

عزیز دلم منم مانند شما رنگ جامدادی ام صورتی بود در حال حاضر هم است اما دیگر صورتی تک رمگ نیست جایش را به تصاویر کارتونی داده است عزیزم

[هرو]

عزیز دلم منم مانند شما رنگ جامدادی ام صورتی بود در حال حاضر هم است اما دیگر صورتی تک رمگ نیست جایش را به تصاویر کارتونی داده است عزیزم

یعنی خودت چسبوندی خانمی؟ چی کار کردی جامدادیمو؟ فردا مامانمو میارم مدرسه!!

[laleh6]

زنده باشیم ما بچه های دهه ی شصتی که چقدر قانع و پر تلاش بودیم و حرف گوش کن .

[مجید110]

وای یاد اون روزا بخیر

زمستونای سرد مدرسه با بخاری نفتی های شیردار

اوایل انقلاب بود و 22بهمن مدرسه ها رو با کاغذ رنگی تزیین میکردند،نمی فهمیدیم چی به چی هست،اما خیلی خوشحال بودیم

مسابقه بهترین روزنامه دیواری ها

از 7 روز هفته 5 روزش شبها برقا میرفت و تو تاریکی چه کیفی میداد شام خوردن

عراق بمباران میکرد ما بدو میرفتیم تو زیر زمینها

چراغهای نفتی و چراغهای زنبوری برای وقتایی که برق میرفت

لبو فروشها و باقالی فروشهای بیرون مدرسه

یادش بخیر بابای من یه ژیان داشت همیشه اونو باید زمستونا هل میدادیم تا روشن بشه

نون خریدن با من بود،اوایل انقلاب نانوایی ها به شدت شلوغ بودن و نون به همه نمیرسید!!

ای کاش اون روزا با اون همه سختی که داشت هیچوقت تموم نمیشد.

[هرو]

وای یاد اون روزا بخیر

زمستونای سرد مدرسه با بخاری نفتی های شیردار

اوایل انقلاب بود و 22بهمن مدرسه ها رو با کاغذ رنگی تزیین میکردند،نمی فهمیدیم چی به چی هست،اما خیلی خوشحال بودیم

مسابقه بهترین روزنامه دیواری ها

از 7 روز هفته 5 روزش شبها برقا میرفت و تو تاریکی چه کیفی میداد شام خوردن

عراق بمباران میکرد ما بدو میرفتیم تو زیر زمینها

چراغهای نفتی و چراغهای زنبوری برای وقتایی که برق میرفت

لبو فروشها و باقالی فروشهای بیرون مدرسه

یادش بخیر بابای من یه ژیان داشت همیشه اونو باید زمستونا هل میدادیم تا روشن بشه

نون خریدن با من بود،اوایل انقلاب نانوایی ها به شدت شلوغ بودن و نون به همه نمیرسید!!

ای کاش اون روزا با اون همه سختی که داشت هیچوقت تموم نمیشد.

اوائل انقلاب... مال شما رفت رو نوستالژی دهه 50

[montazer65]

شیر خشک برادر یا خواهر کوچیکتر یادتونه اعتراف می کنم چه روزهای بود یواشکی قاشق قاشق می خوردم

این باطری ها چی ؟
نمی دونم چرا علاقه داشتم بشکنموشون داخلش رو ببینم همیشه خدا خدا می کردم باطری تموم شه