سر آن ندارد امشب که برآید افتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
سیاوش کسرایی
سر آن ندارد امشب که برآید افتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
سیاوش کسرایی
کاربر مقابل از گلابتون عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Shabgard
من هميشه به آينده اميدوارم و مطمن هستم معجزه هنوز هم جريان دارد . و در همه حال بايد شاد بود زيرا هميشه چشمهايي در بالا نگران ما هستند .
تو قامت بلند تمنای ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از لهار
زیبایی ای درخت .........
شفیعی کد کنی
کاربر مقابل از taraneh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Shabgard
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!http://telegrm.me/@afra_wooden
به كجا چنين شتابان ؟
گون از نسيم پرسيد
دل من گرفته زين جا
هوس سفر نداري
..............
قيصر امين پور
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
توام
ای لنگر تسکین!
ای تکان دهنده دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
لاهیجی
کاربر مقابل از taraneh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Shabgard
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!http://telegrm.me/@afra_wooden
تا اونجايي كه من اطلاع دارم لاهيجي نويسنده و ناشر بوده من كه شعري از اون نمي دونم
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!http://telegrm.me/@afra_wooden
سـاقي كجاست شط شرابي كه داشتم
آن شـعــلة شكفتـــه در آبــي كه داشتم
گـــم شـد ميـان معـــركــة مـرگ و زندگي
شـــوريده رنـــد خانهخـــرابي كه داشتم
.....................
انوري
نوید gol
"خود را ز برای ما نمی خواهد کس
ما را همه از برای خود می خواهند "
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
اوحدی مراغه ای
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!http://telegrm.me/@afra_wooden
در بنـدِ غم عشـق تو، بســـیار کسـانند
تنها نه منم خود، که دراین غصّـه بسانند
در خاک به امید تو، خلقی است نشـسته
یک روز برون آی و ببـین تا به چه سانند
عـُشـّـاق تو در پیـــش گرفتـــند، بیــابان
کآن طایـفه، ده را پس ازاین هیـچ کسانند
کو مَحــــرم رازی، که اســـیران محبـّت
حــــالی بنـویسند و سـلامی برسانند
-----------------------------
مهدی اخوان لنگرودی
درختی که میوه دارد به آن سنگ می زنند و درختی که میوه ندارد مصون است
تیما خانوم باور کن هرچی گشتم یه بیت شعر از این شاعر پیدا نکردم ، بیزحمت خودت بیا ازش یه شعر بگو
تاکی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)