اکام عزیز من دربدرشعرم ها خصوصا شعرازخودت باشه ایول پسر
منم منتظرشعرای قشنگت هستم
اکام عزیز من دربدرشعرم ها خصوصا شعرازخودت باشه ایول پسر
منم منتظرشعرای قشنگت هستم
کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: akamo
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
روزى خواهد آمد
كه تخته ى سياه بخت كلاس
از بي صدايى و بى مهرى
فرياد مي زند
و برادر يتيم ام
نوازش دست پدر را
از چوبه ى دار بخواهد
روزى كه مرغان آواره
به حال انسان تأسف بخورند
و برگها از غرور بى انتهاى بشر
به گريه بيايند
آنروز روزى است كه قلم ها
گريسته مى نويسند و
صداها بغض آلود مي خوانند
تا آنروز با تو خواهم ماند
Akam
5 کاربر مقابل از akamo عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. doosetdaram, r8041, رضوانه, سنگ صبور, طناز
شب با چهره اى ستم ديده و غم انگيز
فرا مى رسد
جنگل ها در سوگند
و خدا نفرت از تفنگ دارد
مشعل ها به گريه مي افتند
و سنگرها همانند من ترس شان گرفته
از سايه هايى كه جا پا بر درد هاي
بي نهايت شب مي گذارند
و جنگل باز؟و باز به چه مى انديشد؟
خدا؟يا جنگ؟
من به روزى مي انديشم
كه تفنگ چون خدا دوستم داشته باشد
و شب هرگز
از صداى قهقه ى روز به گريه نيايد
من به آن مى انديشم
Akam
5 کاربر مقابل از akamo عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. doosetdaram, mehregan, samaneh2, آیدا, رضوانه
نفرين بر پرچمهاى سفيد صلح
كه آدمى را در قفس بردگى
به زنجير مى كشند و
هويت اش را به آب گل آلود سهراب مى سپارند
و لعنت به جنگ
كه حتى با شنيدن صدايش
قحطى ذهنيت بشر را فرا مى گيرد
نه زاده ى صلح ام
نه فرزند جنگ
من كودك هزار ساله ى آزادى ام
كودك هزار ساله ى آزادى ... .
Akam
من مي توانم
سالهاي سال اميدوار زيستم ، من مي توانم
دردهاي زيادي به جان خريدم ، من مي توانم
صندلي چرخدار خود را هر روز مي دوانم
قسم به آنچه ديدم و نديدم ، من مي توانم
مسير عصايم به سوي روشنايي هاست
بارها و بارها اثبات كرده ام ، من مي توانم
به گوش جان مي شنوم، با چشم دل مي بينم
معلوليت نيست مانع راهم ، من مي توانم
در باطنم اراده اي سخت و محكم نهفته دارم
به ظاهر گرچه كمي كم توانم ، من مي توانم
والاترين مسيرم تلاش و كوشش و زندگيست
هرچند طولانيست مسيرم ، من مي توانم
توانهاي بسيار در دل و جان خويش پرورانده ام
پس ايمان دارم كه پرتوانم ، من مي توانم
خستگي و نوميدي در روح و روانم اثر ندارد
مستحكم است روح و روانم ، من مي توانم
خانواده، دوستان، مربيان همگي مشوق راهند
توكل بر خداست تنها اميدم ، من مي توانم
دوست دارم با همنوع خود همدل و هميار باشم
از ترحم و دلسوزي ها بيزارم ، من مي توانم
به سوي اهدافم تا پاي جان تلاش خواهم كرد
گرچه مشكل فراوانست اما بازهم، من مي توانم
شعر از : فرزانه حبوطيgol
10 کاربر مقابل از farzanehabooti عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 160283099, soheilaa, doosetdaram, آپامه, sol_zeus, taraneh, رضوانه, ستاره مثبت, سنگ صبور, diSloYaL536
سلام به همه دوستان
راستش اين شعرو تقديم ميكنم به همه شما عزيزان
اميدوارم به دلتون بشينه
واژه ها نارسند
چگونه بايد آغاز كرد؟
سردم و تنهايم
تكه كاغذى
كه بار قلب مرا به سينه مى كشد
دوست من است!
و حرفهايم كه سيل كينه زندانيش مى كند
هر دم براى رضايت آدميان
لبخند مى زند و
براى دخترهاى قشنگ
كه آرزويشان
داشتن مجنونى است
آه مى كشد...
به هيچ درد نمى خورد آدم
آنگاه اگر
هر شب گريان بخوابد
و تو بدان زندگى!!!
اگر فضاى سينه ام را
غبار فرا گيرد
و دستانم را
زنجير نادانى در بند كشد
و شعرم را
دشنام بيالايد
اگر چشمانم را بى سويى احاطه كند
بر بام خانه ام
دام ترس بر افرازند و
چهره ام را غم از خنده بزدايد
براى شادى دوستانم
روياهايم را به خاك مى سپارم
وهرگز گردن به سازش نمى نهم
تا پايان
مى جنگم
مى جنگم
Akam
شعراتون زیباست.
آکام یعنی چه؟
سلام
بی تعارف میگم
فوق العاده زیبا بودند
دستتون درد نکنه واقعاً زیبا بود
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)