سلام
یه سوال دیگه(:
چند وقت پیش داشتم قران می خوندم
دقیقا یادم نیست آیه های آخر بقره بود یا اوایل آل عمران که بیان شده بود که خدا هرچیزی دوست داشته باشه به بنده هاش میده و بنده هیچ حقی نداره...
تفسیر این آیه چیه؟
چون در ظاهر با عدل تناقض داره...
ممنون اگه اینم جواب بدین...
بسم الله الرحمن الرحیم.
با اجازه ی استاد بزرگوار جناب مهدی یار.
کاش خود آیه را ذکر میکردین چون در تفسیر حتما باید شماره ی آیه مشخص باشه.
ممکنه دو آیه از لحاظ مفهوم به هم شباهت داشته باشند ولی چون در سوره های متفاوت و در زمینه های متفاوت آمده اند تفسیرشان با هم متفاوت میشه.
من تقریبا آیه های آخر سوره ی بقره و آیه های اول سوره ی آل عمران را بررسی کردم و چیزی که بیانگر سوال شما باشه را به طور کامل پیدا نکردم.
اما فکر میکنم که آیه ی 234 سوره ی بقره به آیه ی مورد نظر شما کمی شباهت داره.ببینید منظورتان این آیه هست یا خیر.
بسم الله الرحمن الرحیم.
آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و (از این رو) اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان خداوند شما را بر طبق آن محاسبه میکند.سپس هر کس را بخواهد(و شایستگی داشته باشد)می بخشد و هر کس را بخواهد (و مستحق باشد) مجازات میکند .و خداوند به همه چیز قدرت دارد.
اگر آیه ی موردنظرتان این باشه بگید تا تفسیرش را قرار بدم.
التماس دعا.
کاربر مقابل از ماهتاب عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: MaryNic
با سلام و تشکر
علاوه بر آیه ای که فرمودین در پی جستجو به آیه های ذیل مواجه شدم:
1 - «فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء والله علی کل شی قدیر»(بقره، 284).
هرکس را بخواهد می بخشد، و هرکس را بخواهد عذاب می کند، خدا بر همه چیز توانا است.
2-خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدايت میکند ( سوره فاطر آيه 8 )
3-بگو: «بارالها! مالك حكومتها تويى; به هر كس بخواهى، حكومت مىبخشى; و از هر كس بخواهى، حكومت را مىگيرى; هر كس را بخواهى، عزت مىدهى; و هر كه را بخواهى خوار مىكنى. تمام خوبيها به دست توست; تو بر هر چيزى قادرى. (26آل عمران)
در خصوص نداشتن حق نیز متعاقبا اعلام خواهم کرد...
خوب بنظرمن این بحث واردمباحث قدرت وشاخه ای کوچک ازفاعلیت ذات اقدس است که به دوشیوه اینجامیزارم
اول قدرت در اصطلاح
قدرت در اصطلاح متکلمان دو تعریف دارد
انطباق هر دو در مورد خدا با مشکل روبرو است...مهم...
1 - صحة الفعل والترک
امکان داشتن فعل و ترک یعنی قادر کسی است که هم انجام کاری برای او ممکن است و هم ترک آن.
2 - الفعل عندالمشیئة والترک عند عدمها
انجام کار به هنگام خواستن و ترک آن به هنگام نخواستن یعنی قادر کسی است که اگر اراده کند انجام می دهد، و اگر اراده نکند، انجام نمی دهد. ویا اگر نخواست انجام نمی دهد.
ولی هر دو تعریف درباره انسان صادق است و نمی توان قدرت خدا را با آن دو تعریف کرد.
زیرا در تعریف نخست کلمه «صحت » /امکان/ بکار رفته است، قهرا قادر کسی است که در آن امکان فعل و ترک باشد، و مقام واجب الوجود پیراسته از صفت امکان است، زیرا این امکان یا امکان ذاتی و ماهوی است که ملازم با ماهیت است، مانند اتصاف ماهیت انسان به امکان و یا امکان استعدادی است که صفت ماده می باشد مانند دانه که امکان گیاه شدن را دارد و ذات اقدس خداوند منزه از ماهیت و ماده است.
اما تعریف دوم مربوط به فاعلی است که با مشیت کار می کند، یعنی خواست و اراده زاید بر ذات، و این در موردی صادق است که ذات فاعل برای ایجاد فعل کافی نباشد، بلکه در سایه اراده مشیت زاید بر ذات توانا می گردد واین درباره خدا متصور نیست.
از این جهت نمی توان قدرت خدا و قدرت مخلوق را با یک تعریف بیان کرد.
واقعیت قدرت را می توان چنین بیان کرد: هر موقع فاعل را با فعلی بسنجیم یکی از سه حالت را دارد:
1 - فعل ملازم با فاعل است مانند حرارت نسبت به آتش.
2 - ترک فعل ملازم با فاعل است مانند سردی نسبت به آتش.
3 - وجود و عدم فعل نسبت به فاعل یکسان است، یعنی نه مقید به فعل است که فعل حالت ضرورت به خود بگیرد، و نه مقید به ترک است که فعل حالت امتناع به خود بگیرد، بلکه نسبت به هردو یکسان است.
هرگاه فاعلی نسبت به فعل و ترک حالت یکسانی را به خود گرفت به او قادر و توانا می گوییم.
بنابراین می توان هر دو تعریف گذشته را اصلاح کرد، اما تعریف نخست بگوییم مقصود از صحت بیان تساوی دو نسبت است، یعنی فاعل نسبت به یکی از دو طرف فعل و ترک ملزم نیست، بلکه مختار است.
واما در باره تعریف دوم که یادآور شدیم فاعلی که با مشیت کار کند، فاعل ناقص است روی مبنای اشاعره است که مشیت را زاید بر ذات می دانند. ولی بنابر عینیت مشیت با ذات در این صورت فاعل ناقص نخواهد بود.
و در هر حال ملاک قادر با فاعل موجب، در داشتن اختیار و فقدان آن است. قادر انجام دهنده کاری است که با اختیار انجام دهد، در مقابل فاعل مضطر و موجب، و صفت قادر مانند دیگر صفات ذاتی است که در حمل آن بر ذات خدا، باید جنبه های کمال را گرفت و از جنبه های نقص صرف نظر کرد.
اماشیوه دوم بزبان من نوعی ایاخداوندمنان برهمه چیزتوانانیست؟هرکس رابخواهد...
مگرنه اینکه درقصص قرانی بوضوح دیده ایم مگرنه اینکه سلیمان را ازکجابکجابردمگرنه اینکه یوسف را بقعرسیاه چاله بردوازچاه به جاه اوردمن نمیدونم من اگه بخوام اون چیزی روکه درمن هست انتقال بدم اخیلی زیاده اما یه سفارش دارم برا دوستان عزیزم دراسپیشیال ببینیداین سوال قشنگی بود اما برای رسیدن بجواب بعضی مثل من بیسوادممکنه باسایتهایی روبروشن که سرسختانه وبارواشناسان برجسته خوددراثردشمنی دیرینه خودباقران سعی دربچالش کشیدن وتناقض دارکرن قران هستندبکنندوچنان بامهارت کارمیکنندکه موجب شگفتی ما یعنی منی که ازپیش مطالعه نداشتم میشوندکمااینکه انحراف وبازی بااحساس ماچیزی بیش نبوده لذاازدوستان تقاضامندم فقط به اصل موضوع پرداخته تاخدانکرده دچارسرگردانی نشند ممنون
ومن الله توفیق
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
با تشکر از جناب عالی
احساس می کنم پاسختون با پرسش من خیلی در ارتباط نبود یا اگر هم بود من پاسخم رو نگرفتم
سوال من توانایی داشتن یا نداشتن نیست من میگم اگر قراره همه چیز(دادن روزی،بخشش توبه و...) بر اساس دوست داشتن خدا باشه من بنده انگیزه ام رو از دست نمیدم؟
و اینکه عدل زیر سوال نمیره؟
من چون این سوال در ذهنم ایجاد شد تنها هدفم برطرف کردن ذهنم از این شبهه هست و نه هیچ چیز دیگه...
و به نظر شما اینکه ذهنهامون به چالش کشیده بشه و سوال برامون ایجاد شه و دنبالش بریم تا به حقیقت برسیم بهتره یا ...
بازهم ممنون از پاسختون
کاربر مقابل از MaryNic عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: نارون
سوال من توانایی داشتن یا نداشتن نیست من میگم اگر قراره همه چیز(دادن روزی،بخشش توبه و...) بر اساس دوست داشتن خدا باشه من بنده انگیزه ام رو از دست نمیدم؟
و اینکه عدل زیر سوال نمیره؟
این سوال شما
خوب اول اینوجواب بدم ببین عزیزم روزی رسونه خدابخشندست بله اما خدایک حسابگرقهاره داناست ودرجای مناسب خودش کمااینکه شما داراییتو بزارکنار یه گوشه بشین بگوخدا روزی دهندست بشین وکاری نکن یقیقا ازگشنگی تلف میشی اما تلاش برابدست اوردن میکنی وبندازه تلاشت بهره میبری بله دوست داشتن خداخیلی میتونه دخیل باشه مثل توجه کردن کسی که بهت توجه داره این کجاش عدلوزیرسوال میبره؟
یعنی تو ومن بیشتربکسی توجه داریم که بهمون توجه داشته باشه نه؟
امادرمورد ذهنهای پرازسوال ما من میگم چرااین ذهن ما به چراهای بزرگ میرسه؟چرابایدبایه سوال کوچیک که اینجانمیتونم حتی مثالش وبزارم انگشت حیرت بدهان بگزیم سادست دوست عزیزم ببینیدهمینهایی که ذهن ماربسمت وسوی اونچیزی که میخاهند میکشونند میدونند که ما قبلا هیچ مطالعه ای نداشتیم مثلا خود منو یاشماایاچقدرازقران میدونیم؟درحالیکه اونها برای همین چالش ها درست کردنش بارها وبارها قرانو حفظ وزیرروکردن
درکل بگم منظوراینکه بیایدازپایه بمطالعه پپردازیم
بسیارممنون که بحرفام توجه کردید
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
اگه اشکال نداره منم نظر بدم / با عرض معذرت از دوستان صاحبنظر در این زمینه
شاید سؤال شما در بحث جبر و اختیار قرار بگیره. یعنی اینکه همه چیز اجبار یا اینکه انتخابهای ما مهمه. من فکر میکنم ترکیبی از هر دو باشه. دادن پاداش، روزی و ... بسته به اعمال ماست و هم به خواست خداوند. خداوند در کل جهان مجموعه قوانینی گذاشته که آنفدر دقیق است که ما میتونیم آنها را درقالب نظریههای مختلف و با روابط مختلف ریاضی بیان کنیم. مقل جاذبه. حالا میتونیم فکر کنیم جاذبه مثل یک اجباره و زندگی ما وابسته به اون.
شاید با یه مثال نظرم رو بهتر توضیح بدم. امیدوارم درست باشه.
فرض کنید ما یه ربات میسازیم و اون بر اساس قبلیتهایی که ما بهش دادیم و الگوریتمهایی که ما براش تعیین کردیم میتونه عمل کنه. ربات ما برای عمل مثلا ۱۰۰ تا گزینه داره (اجبار) ولی این خودشه که یکی رو انتحاب میکنه (اختیار)
شاید دوست داشتن خدا و خواست او هم به مفهوم مجموع قوانین حاکم بر جهان و نظم موجود در آن باشه.
===============================
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
===============================
امام علی (ع): اندیشیدن به خوبیها، آدمی را به انجام دادن آن برمیانگیزاند.
===============================
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)