alt
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 38

موضوع: آموزش نویسندگی

  1. 13,360 امتیاز ، سطح 35
    2% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 690
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1392/03/19
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    272
    امتیاز
    13,360
    سطح
    35
    تشکر
    1,902
    تشکر شده 1,452 بار در 325 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    دیگر ابزار داستان نویسی

    #11 1392/04/31, 15:03
    مقدمه: ما را با فضای داستان موضوع و شخصیتهای موضوع و شخصیت اصلی آشنا میکند. در واقع مقدمه ی داستان شخصیت اصلی، مکان اصلی، و موضوع اصلی را مشخص میکند. در داستان کوتاه مقدمه سه تا پنج خط است و در رمان حتی تا پنج صفحه هم میشود.
    _ عناصر جذاب:
    این ابزار داستان در خواننده انتضار ایجاد میکند.
    در دستان باید سه یا چهار مورد عناصر جذاب وجود داشته باشد مثل داستان هزار و یک شب.
    _ عنصر کشمکش:
    جدال دو نیرو با هم. نیکی و بدی. خیر و شر. مثل کتاب باد شرق و باد غرب.
    _ عنصر تصویر:
    توصیف فضا و مناظر و محیط.
    _ گره: اولین مشکلی در داستان می نویسم و خواننده ماجرا را پیگیری کند. گره در آینده گشوده میشود. هر گره سؤالی را برای خواننده به وجود می آورد و او را وادار به خواندن میکند.
    6 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eleven, Niloof@r, roz dj, soheilaa, zina_68, نارون
    زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
    و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
    همان حقانیت زندگی تو میشود
    رضوانه آنلاین نیست.

  2. 13,360 امتیاز ، سطح 35
    2% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 690
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1392/03/19
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    272
    امتیاز
    13,360
    سطح
    35
    تشکر
    1,902
    تشکر شده 1,452 بار در 325 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #12 1392/05/08, 21:52
    زاویه ی دید:
    نحوه ی روایت داستان ، اول شخص (من)
    سوم شخص (او) دانای کل
    وتلفیق هردو با هم مثل داستان بابالنگ دراز

    ---------- Post added at ۲۰:۳۵ ---------- Previous post was at ۲۰:۲۹ ----------

    در اوج داستان صبر خواننده لبریز میشود و در یک حرکت پایانی ضربه زده میشود که به مهارت زیادی نیاز است.
    فراز و نشیب داستان در نقطه ی اوج (عطف) باید افزایش یابد.

    طرح و توطئه (پیرنگ):خلاصه داستان است یعنی توالی حادثه ها در داستان.

    ---------- Post added at ۲۰:۴۳ ---------- Previous post was at ۲۰:۳۵ ----------

    بازنویسی داستان:
    - زبانتان اغراق امیز نباشد
    - گفتگوه را مختصر کنید تا برای خواننده خسته کننده نباشد و اعطلاعات دقیقی به خواننده بدهد
    - آیا داستان گیراست آیا شخصیتها جذابند و با کشمکشهای گوناگونی درگیرند، ایا نکات داستاننویسی رعایت شده است؟ آیاخواننده بخشی از شخصیتها را علاقه مند میکند به آنها فکر کند و آنها را حس کند(همذات پنداری)؟

    ---------- Post added at ۲۰:۴۴ ---------- Previous post was at ۲۰:۴۳ ----------

    انتخاب نام داستان:نام داستان با موضوع هماهنگی داشته باشد. از صداهاو حرفهای مردم جامعه باشد. میتواند ضرب المثل باشد.

    ---------- Post added at ۲۰:۵۲ ---------- Previous post was at ۲۰:۴۴ ----------

    تغییراتی که در اولین دست نوشته ی یک داستان کوتاهی که تبدیل به رمان میشود:
    وارد کردن شخصیتهای جدید در داستان
    استفاده از فاصله گذاری یعنی شروع داستن از زمان و مکانی دیگر
    تغییر زاویه ی دید
    غافلگیر کردن خواننده با حادثه ای غیر منتظره
    یک سلسله از بدبیاری ها یا اتفاقات شاد
    تغییر طرح قبلی داستان با به کار بردن تمثیلها
    8 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eleven, nazdel, Niloof@r, roz dj, soheilaa, zina_68, امیرمهدی, نارون
    زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
    و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
    همان حقانیت زندگی تو میشود
    رضوانه آنلاین نیست.

  3. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #13 1392/05/08, 22:10
    ممنون از توضیحاتت همه دوستان

    البته نباید ازاین نکات هم که ضروری هست چشم پوشی شه مثل موضوع

    موضوع(SUBJEKT): موضوع (به انگلیسی Subject) هر داستان مفهومی است که داستان درباره آن نوشته می‌شود. موضوع را نویسنده در طرح نمایان می‌سازد و خواننده با خواندن داستان پی به آن می‌ برد.

    در داستان کوتاه موضوع به لحاظ ساختاری مانند پیکری است که اندام‌های داستان به آن مربوط اند و رویدادهای داستان مستقیم یا غیر مستقیم به آن مربوط است.

    موضوع داستان اندوه نوشته چخوف مرگ فرزند است یا موضوع داستان گردنبند نوشته موپاسان امانت داری است. در داستان کوتاه اغلب یک موضوع اصلی وجود دارد که داستان دربارهٔ آن گسترش پیدا می‌کند. هر داستان ناگزیر است داشتن موضوعی است. این موضوع در شکل کلی می‌تواند فقر، جنگ، عشق، مرگ، تنهایی، ترس و یا هر مفهوم انسانی دیگری باشد. هر کدام از این موضوع هاو این مفاهیم کلی زیر مجموعه‌های زیادی دارند و داستان‌های زیادی می‌توان یافت که زیر مجموعه یکی از مفاهیم کلی قرار می‌گیرند. یافتن موضوع تازه برای داستان معمولاً با سختی همراه است. موضوع‌های ناگفته یا کمتر گفته شده که مفهومی شریف و انسانی و نه لزوماٌ اخلاقی را در خود داشته باشند موضوعات طلایی اند.

    *موضوع، اصلی ترین نقطه تمرکز برای نویسنده و خواننده است. در فن نمایش نامه نویسی کلمه premiseرا به جای موضوع به کار می گیرند.

    *موضوع در جهان خارج به صورت عینی(objective) وجود دارد.

    سوژه از همون subject اومده. در واقع وقتی میگیم سوژه داستانمون اینه، منظورمون همون subject.حالا وقتی این سوژه به صورت عینی در جهان خارج وجود داشته باشه،objektپس اون چیزی که در جهان واقع و به صورت عینی وجود داره، در واقع " ابژه" هست.

    *گاهی گفته می شه که بعضی از موضوعها در رمان یا داستان کوتاه، دیگه کلیشه شدن یا حرف تازه ای برای گفتن ندارن، اما این اصلأ درست نیست، چرا که ما نوآوریها،پلاتهای جدید،بازی با زمان، بازی با زبان و بطورکلی گرایش منطقی به تکنیک می تونیم، روایتهای کاملأ جدیدی از موضوعها ارائه و خلق کنیم.


    .................................................. .................................................. ..........................................
    7 کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eleven, Niloof@r, roz dj, soheilaa, zina_68, رضوانه, نارون
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  4. 13,360 امتیاز ، سطح 35
    2% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 690
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1392/03/19
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    272
    امتیاز
    13,360
    سطح
    35
    تشکر
    1,902
    تشکر شده 1,452 بار در 325 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #14 1392/05/08, 23:52
    من اشاره ی کوتاهی به موضوع توی صفحه ی قبل کردم. منم موافقم. با تکنیک درست و کمی خلاقیت میشه یه موضوع از دید عموم کلیشه ای رو تازه اش کرد. اینجا موضوع همون موضوع نحوه ی گفتن متفاوت شده.
    در اصل تمام موضوعات یا درباره ی پوله یا قدرت که میتونه شهرت هم یاشه یا عشقه که میتونه معنویت و خدا هم شاملش بشه. فقط پرداختن به ایناست که باعث تفاوت داستانها میشه
    5 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eleven, Niloof@r, soheilaa, zina_68, امیرمهدی
    زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
    و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
    همان حقانیت زندگی تو میشود
    رضوانه آنلاین نیست.

  5. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #15 1392/05/09, 00:15
    نقل قول نوشته اصلی توسط رضوانه نمایش پست ها
    من اشاره ی کوتاهی به موضوع توی صفحه ی قبل کردم. منم موافقم. با تکنیک درست و کمی خلاقیت میشه یه موضوع از دید عموم کلیشه ای رو تازه اش کرد. اینجا موضوع همون موضوع نحوه ی گفتن متفاوت شده.
    در اصل تمام موضوعات یا درباره ی پوله یا قدرت که میتونه شهرت هم یاشه یا عشقه که میتونه معنویت و خدا هم شاملش بشه. فقط پرداختن به ایناست که باعث تفاوت داستانها میشه
    بله میدونم امااین در تکمیل وبرای این گفتم تا درکناردرون مایه قراربگیره تاموضوع رو ازدرون مایه جداکنم

    کمی عناصرپراکنده هستنداما مهم نیست خوبه

    درون مایه



    2-درونمایه یا مضمون یا (theme):درونمایهیا مضمون دیدگاهی است که از خواندن داستان دریافت می‌شود.در واقع درونمایه جهت گیری نویسنده را نسبت به زندگی و به طور اخص موضوع داستان نشان می دهد. از این رو نویسنده می تواند زندگی را زشت، زیبا،پوچ، با معنا،هدفمند، بی هدف، یأس آور، امیدوارکننده،بی سامان یا سامان مند نشان دهد.

    به طورکلی، درونمایه،یک مصداق عینی نیست، بلکه مفهومی کلی، عام و ذهنی است و از این جایگاه می تواند مصداق عینی خود را در روایت هم پیدا کند.

    درونمایه در داستان کوتاه اهمیت ویژه‌ای دارد. داستان کوتاه باید درونمایه واحدی داشته باشد. درونمایه هماهنگ کننده سایر عناصر داستان است. جمال میرصادقی درباره تعریف درونمایه می‌نویسد:

    درونمایه، مضمون یا تم، فکر اصلی و مسلط هر اثر ادبی است. خط یا رشته‌ای که در خلال اثر کشیده می‌شود و وضعیت و موقعیت‌های داستان را به هم پیوند می‌دهد. به بیانی دیگر، درونمایه را به عنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کرده‌اند که نویسنده در داستان اعمال می‌کند. و به همین جهت است که می‌گویند درونمایه هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسنده‌اش را نشان می‌دهد.

    تشخیص درونمایه در یک داستان کوتاه پیچیده‌است. نویسندگان غالبا ترجیح می‌دهند که درونمایه را واضح به خواننده تحمیل نکنند و خواننده باید با خواندن داستان درونمایه را درک کند، گاهی اندیشه ی مسلط بر داستان، در قالب سخنان شخصیت‌های داستان (به ویژه قهرمان-شخصیت اول-) نقل می‌شود. پی­رنگ، زاویه­ی دید، توصیف‌ها، عنوان داستان، لحظات کلیدی و تأکیدهای نمادین معمولا شواهد خوبی برای یافتن معنای داستان به شمار می‌رود. درونمایه، یکی از عناصر اصلی داستان کوتاه است، اما برخی از داستان‌ها فاقد این عنصر هستند، مانند داستان‌های جنایی و پلیسی یا داستان‌های ترسناک که هدف آنها صرفا سرگرمی مخاطب است.

    محتوا یا مضمون(content) نشان می دهد که داستان از چه اعمال و گفتاری تشکیل شده است. برای نمونه در رمان بیگانه اثر آلبرکامو، رمان تهوع اثر ژان پل سارتر، مضمون یا محتوای پوچی عبارت شده است از مجموعه ای از رویدادهای بازنمایی شده ای که با شخصیتهای پوچ گرا مرتبط است و با روحیه و طرز فکر آنها هم خوانی دارد. ناگفته پیداست که این شخصیتها چپ و راست نمی گویند:"دنیا و زندگی پوچ است"بلکه با اعمال و کنش هایشان نشان می دهند.

    نکته:تفاوت درون مایه و موضوع:موضوع و مضمون دو عنصر جداگانه هستند که اگر چه بر یکدیگر موثرند اما نباید آنها را یکی دانست. در تعریف موضوع آمده است:موضوع شامل حادثه هایی است که داستان را می آفرینند و درونمایه را تصور می کند.

    موضوع قلمرویی الست که در آن خلاقیت می تواند درون مایه خود را به نمایش بگذارد. موضوع یک اندیشه کلی و زیر بنایی است که با توجه به مناسبات ملموس و وقایع داستان توصیف می شوداما درونمایه دارای بیانی انتزاعی است. معمولا موضوع داستان در یک کلمه قابل بیان است:عشق-انتقام-حسادت- مرگ-نبرد- خوبی -بدی و تمام اندیشه های اساسی انسان درباره زندگی.

    درونمایه یک اثرنیز معمولا در یک جمله خلاصه می شود. در واقع درونمایه «نگاه نویسنده» به هریک از موضوعات است. به تعداد نویسندگان درباره یک موضوع خاص درونمایه وجود دارد
    7 کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eleven, Niloof@r, roz dj, soheilaa, zina_68, رضوانه, نارون
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  6. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #16 1392/05/10, 16:51
    زمینه(setting):

    زمینه، موقعیت کلی زمانی- مکانی رخدادها و توصیفهای یک داستان است. به عبارت دیگر،زمینه در درجه اول و حالت خاص صحنه را در بر می گیرد ، که در آن کنش شخصیتها و دیالوگ آنها به نمایش در می آید. اما زمینه فقط به صحنه محدود نمی شود. در یک زمینه جامع، باید سعی کرد اطلاعات تاریخی،جغرافیایی، جامعه شناسی دقیق و عمیق بستر حوادث داستان به خواننده منتقل شود. اهمیت زمینه چنان است که حتی در داستانهای فراواقعی هم بصورت واقعی حضور دارد. در بعضی داستانها،یا در جاهایی از یک داستان معمولی، زمینه در قالب صحنه(scane)، می تواند به عنوان یک ویژگی داستانی عمل کند. برای مثال تمیز بودن میدان نبرد، ساعتی بعد از رویارویی دو لشگر دشمن، نشان از این دارد که جنگی صورت نگرفته است.

    بار اصلی داستان در صحنه روی می دهد، یعنی هم اعمال شخصیتها و هم گفتار آنها جریان می یابد و از هین «جا» یعنی صحنه است که بیشترین شناخت خواننده از شخصیتها کسب می شود.
    7 کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eleven, nazdel, Niloof@r, roz dj, soheilaa, رضوانه, نارون
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  7. 41,972 امتیاز ، سطح 63
    25% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 978
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر دوم مسابقه هنری مذهبی رمضان 92نفر اول مسابقه تابستانه داستانک نویسینفر دوم مسابقه عکاسی زمستان 92نفر دوم مسابقه داستانک نویسینفر دوم مسابقه بهترین آواتار و امضا
    تاریخ عضویت
    1348/10/11
    محل سکونت
    استان اصفهان
    نوشته ها
    2,059
    امتیاز
    41,972
    سطح
    63
    تشکر
    7,470
    تشکر شده 9,558 بار در 2,137 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #17 1392/05/23, 17:54
    مقدمه:هنر ديدن
    -------------------

    نوشتن كار بيهوده اي است اگر در ابتداي امر هنر ديدن جهان ، به منزله يك داستان بالقوه به ذهن متبادر نشود.( ولاديميرناباكوف )

    براي آنكه بتوانيم خوب بنويسيم بايد آدمها و زندگيهايشان را بشناسيم بايد دقيق و عميق به پديدهها و مسائل اطرافمان نگاه كنيم و عميقاً دربارهشان فكر كنيم .ما در مقام يك نويسنده زماني قادر خواهيم بود ، احساس زندگي را به خواننده آثارمان منتقل كنيم كه ابتدا خودمان عميقاً اين احساس را تجربه كرده باشيم .در اين راه هنر ديدن به ما بسيار كمك خواهد كرد .هنري كه با صبري طولاني به دست ميآيد بواقع يك هنرمند ، يك نويسنده ميداند كه در هر چيز ، جزئي كشف ناشده و ناديده وجود دارد ، اما ما چشمان خود را عادت دادهايم تا تنها چيزهايي را ببينيم كه ديگران پيش از ما ديدهاند ولي يك نويسنده به خوبي ميداند كه در فرد يا شئ يا پديدهاي چيزي نهفته است كه آن فرد يا آن شئ را از افراد يا اشياء ديگر متمايز ميكند او بايد به دنبال اين نظمهاي مخفي اين جزءهاي نهفته برود حقيقت اينست كه اكثر انسانها در اغلب لحظات به علت غرق شدن در عادتها فرورفتن در خودخواهيها و يا سردشدن در بيتفاوتهاي تنها روي خود توجه و تمركز دارند تا اشياء و موجودات اطرافشان و تنها در بعضي لحظات كوتاه ناب شاعرانه و معنويت كه ميتوانند هستي و وجود را حس كنند بنابراين پيشنهاد ميكنم روي هنر ديدن تمرين كنيد يعني بايد سعي كنيم حساسيتها را بالا ببريم و توانايي جذب و گرفتن همه امواجي را كه از آدمها روابط و موقعيتهايشان منتشر ميشود را كسب كنيم توجه داشته باشيم كه اين حساسيتها با احساساتي بودن به شدت فرق دارد احساساتي بودن يعني خود را به دست احساسات سپردن يعني در احساسات فرو رفتن و غرقشدن در سالهاي تدريس به دفعات بسياري از هنر جويان پرسيدهاند كه چرا هر چه مينويسند مفهومي ندارد چرا شخصيتهاي آثارشان عميق نيست و يا خط طرح داستان فاقد منطق است و نتيجتاً نويسنده شدنشان دارد به رويايي واهي تبديل ميشود خب اين دوستان بايد ابتدا با توجه مطالعه و تجربه خود را به خوب ديدن مسلح كنند آنها بايد بيش از هر چيز يك بيننده دقيق باشند تا متوجه مسائلي شوند كه مخاطبان آثارشان هنوز متوجه آن نشدهاند و يا بر روي آنها توجه و دقت كافي ذكر كردهاند واقعيت اين است كه دنيا و موجوداتش در چشم نويسندگان صاحب نبوغ به همان شكلهاي معمول سنتي نيست كه ديده ميشود بلكه مجموعهاي از غافلگيريهاي منحصر بفرد است كه نويسندگان متبحر آموختهاند كه آنها را به روش خاص خودشان ببينند و بر كاغذ بياورند پس بهتر است قبل از نوشتن ابتدا ياد بگيريم كه چگونه ميتوان خوب ، دقيق ، و عميق ببينيم .


    قسمت اول:زاويه ديد (نظرگاه)
    ----------------------------
    اين مبحث را با يك پرسش شروع ميكنيم ! آيا ميدانيد نخستين مسئلهاي كه نويسنده به هنگام شروع داستان با آن مواجه ميشود ، چه ميباشد ؟
    پاسخ :
    بالاخره چه كسي ميخواهد داستان من را تعريف كند ؟
    يا راوي داستان كيست ؟ يا از چه زاويه ديدي بايد استفاده كنم ؟به نظر بسياري از منتقدان ، گزينش راوي يا انتخاب زاويه ديد مناسب ،مهمترين گزينشي است كه نويسنده به آن دست ميزند نويسندگان مطرح و شناخته شده وسواس بسياري ، در انتخاب زاويه ديد داستان نشان ميدهند:چرا ؟ براي اينكه حوادث ، كنشها : و وقايع ناگزير توسط كلمات در اختيار خواننده قرار ميگيرد ،اما آنچه مهم است اين است كه به ياري كلمات چه كسي يا چه شخصيتي ؟! انتخاب صحيح روايتگر موجب بر انگيختن عاطفي و ذهني خواننده شده ، نهايتاً شركت خواننده را در اثر موجب ميشود .
    اينك به توضيح و تعريف انواع زاويه ديد (نظرگاه) همراه با مثالهايي ميپردازيم اما آنچه لازم است اشاره شود اين نكته ميباشد كه زاويه ديد دوم شخص را در مبحث مونولوگ (تكگويي) توضيح و تشريح خواهيم كرد .
    تعريف زاويه ديد

    زاويه ديد يا نظرگاه به منظري گفته ميشود كه رويدادهاي داستان از آنجا ديده ميشود و يا ميتوان گفت به روايتگري اطلاق ميگردد كه نويسنده به ياري او داستان خود را براي خواننده با ميگويد .

    بررسي انواع نظرگاهها الف: زاويه ديد اول شخص مفرد
    1- ازديد شخصيت اصلي
    2-از ديد شخصيت فرعي

    نويسنده در داخل يكي از شخصيتها رفته، از چشم خواننده ناپدپد ميشود . و اين شخصيت برگزيده نويسنده است كه به جاي نويسنده ، داستان را به طريق اول شخص نقل ميكند.
    اين شخصيت ممكن است فرعي و يا اصلي باشد ، درحوادث داستان شركت داشته يا فقط ناظر حوادث داستان باشد .
    در مثال ذكر شده ، نويسنده هر چه را اتفاق ميافتد از ديد ملخ ميبيند يعني همه افسانه ، بيان افكار و احساسات ملخ از زبان خود اوست .
    از گرسنگي و سرما كزكرده بودم و مورچه را ميديدم كه داشت دانه ذرتي را كه از تابستان قبل انبار كرده بود ، هنهن كنان برروي برفها ميكشيد . شاخكهايم از سرما جمع شده بود و پاي چپ عقبم بياختيار ميلرزيد آخرالامر ديگر نتوانستم طاقت بياورم .گفتم :
    مورچه عزيز ، دوست من ، ممكن است لطفاً يك خورده از ذرتتان را به من بدهيد ؟
    مورچه به سر تا پاي من نگانگاه كرد و با تكبر گفت :
    تابستان چه كار ميكردي ؟
    در حالي كه خاطرات خوش گذشته را در ذهن مرور ميكردم ، معصومانه گفتم :
    از كله سحر تا غروب آواز ميخواندم
    مورچه با حالتي از خود راضي ، پوزخندي زد و گفت :
    خوب ، چون كه تمام تابستان مشغول آواز خواندن بودي ، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصيدن باشي !
    از كنار لانه مورچه ميگذشتم ، هوا بسيار سرد شده بود و برف همه جا را پوشانده بود ، دانهاي را كه پيدا كرده بودم با زحمت در روي برفها ميكشيدم ملخ را ديدم كه با مورچه داشت صحبت ميكرد ، دقت كردم تا ببينم چه ميگويند ، ملخ ميگفت : مورچه عزيز ، دوست من ، ممكن است لطفاً يك خورده از ذرت خودتان را به من بدهيد ؟
    مورچه كمي به سرتا پاي ملخ نگانگاه كرده ،انگار فهميد بود كه چه حيوان بازيگوش و تنپروري است .
    پرسيد ، تابستان چه ميكردي ؟
    ملخ جواب داد : از كله سحر تا غروب آواز ميخواندم
    مورچه كه متوجه حضور من شده بود روبه من كرد و گفت :
    چون تمام تابستان آواز خوانده است فكر ميكنم بهتر است تمام زمستان را هم برقصد .
    هر دو شروع به خنديدن كرديم .
    از محدوديتهاي اين شيوه از زاويه ديد ميتوان به موارد زير توجه نمود:
    1- ميدان ديد نويسنده تنگ و محدود ميشود ، و خواننده هم نميتواند غير از جايي كه شخصيت انتخاب شده نويسنده در داستان ميرود ، از جاي ديگري مطلع شود .لازم به ذكر است كه نويسنده بايد با مهارت در انتقال و يا ذكر گفتگو و يا به طور طبيعي شخصيت داستان نيش را از مسائل و موضوعاتي كه نميتواند ببيند آگاه كند و يا در محل حوادث مهم حاضر نمايد .
    2- دست نويسنده براي تجزيه و تحليل مستقيم و كامل در داستان ، بسته است زيرا ممكن است نويسنده ميزان استعداد و آگاهي راوي را فراموش كند و حرفهاي گندهتر از دهان او در دهانش بگذارد ، يعني به بيان ديگر ، ممكن است گويش راوي با معلوماتش و يا با بيان وي با ميزان وحد درك احساسي او از مسائل نخواند.
    بدين معني كه اگر به طور مثال شخصيت ، انسانيكم سواد و بسيار عامي باشد ، روايت گفت وگو و نگاهش ( احساساتش ) به مسائل بايد متناسب با ويژگيهاي شخصيتي او باشد .
    اما محسنات اين ويژه:
    1- واقعيتر ، صميميت بيشتر ، و زندهبودن داستان ( شخصيتها و حوادث داستاني ) را دنبال دارد.
    2-ضمن دادن سرعت مناسب به حوادث و اتفاقات ، از آنجا كه داستان مستقيماً از زبان شخصيت شركت كننده در حوادث نقل ميشود ، ديگر واسطهاي به نام نويسنده بين خواننده و داستان وجود ندارد.
    9 کاربر مقابل از Niloof@r عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, eleven, nazdel, roz dj, soheilaa, آیدا, شهلا, نارون, پرستو
    Niloof@r آنلاین نیست.

  8. 41,972 امتیاز ، سطح 63
    25% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 978
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر دوم مسابقه هنری مذهبی رمضان 92نفر اول مسابقه تابستانه داستانک نویسینفر دوم مسابقه عکاسی زمستان 92نفر دوم مسابقه داستانک نویسینفر دوم مسابقه بهترین آواتار و امضا
    تاریخ عضویت
    1348/10/11
    محل سکونت
    استان اصفهان
    نوشته ها
    2,059
    امتیاز
    41,972
    سطح
    63
    تشکر
    7,470
    تشکر شده 9,558 بار در 2,137 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #18 1392/05/26, 05:41
    1- زاویه دید دانای کل :

    داستان به وسیله نویسنده گفته میشود و از دید سوم شخص (او). نویسنده آزاد است به هرجا که دلش خواست سر بکشد هرگاه اراده کرد از نیات ، افکار و احساسات شخصیتها میشود مطلع شده ، ما را نیز در جریان بگذارد ، از دانش و مزایای بیحدی برخوردار است چون دانای کل میباشد . او میتواند رفتار شخصیتهایش را تخلیل کند و اگر میلش کشید به تفسیر درباره معنی و مقصود داستانی که میگوید بپردازد . او از همه چیز با خبر است ، اسرار نهان را میداند و مختار است که درباره هر چیزی کم بگوید یا زیاده گویی کند . به مثال ذکر شده توجه کنید ، هر آنچه هر دو شخصیت میگویند یا انجام دهد نقل شده است و هم اکنون افکار و احساسات آنها برای خوانده باز میشود حتی نویسنده در پایان معنی و مقصود داستان را نتیجه گیری میکند .مورچه خسته و کوفته دانه ذرتی را که از تابستان گذشته انبار کرده بود، هنهنکنان بر روی برفها میکشد در همان حال پیش خودش فکر کرد که شام امشب خیلی خوشمزه و مقوی بود .ملخی ، از سرما کز کرده و گرسنه ، همینطور به روبرو زل زده بود ولی آخر الامر دیگر طاقتش تمام شد : مورچه عزیز ، دوست من ، ممکن است لطفاً یک خورده از ذرت خودتان را به من بدهید ؟ مورچه پرسید : تابستان چه کار میکردی؟
    بعد نگاهی به سر تا پای ملخ انداخت و فهمید که او چه جورحیوانی است ملخ که نمیدانست بعد چه خواهد شد ، خوشحال جواب داد :
    از کله سحر تا غروب آواز میخواندم .
    مورچه حنایی رک طوری که انگار تحقیر ملخ برایش اهمیتی ندارد ، گفت : خوب ، چونکه تمام تابستان مشغول آواز خواندن بودی ، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصیدن باشی !
    هر کس موقع جوانی بازیگوشی کند موقع پیری هیچ چیز نخواهد داشت.
    شکل داستانهای زاویه دید دانای کل میتواند با هم بسار متفاوت باشد زیرا هر نویسندهای به میزانی مشخص به خود اجازه میدهد از قضایا و شخصیتها مطلع باشد . حسن این زاویه دید ، در انعطاف پذیری آن در نقل داستان و توانایی تغییر مدام زاویه دید از یک شخصیت به شخصیت دیگر میباشد به زبان دیگر ، این شیوه وسیعترین عرضه را پیش روی نویسنده میگشاید اما از محدودیتها و معایب این زاویه دید:
    همواره این خطر وجود دارد که نویسنده بین داستان و خواننده قرار بگیرد یا تغییر مدام زاویه دید از یک شخصیت به شخصیت دیگر ، ممکن است موجب از بین رفتن ارتباط منطقی بین اجزاء داستان ، یا به هم خوردن وحدت داستانی شود .
    این شیوه و وزاویه دید بیش از هر زاویه دید دیگری میتواند بد به کار برده شده است ، اگر نویسندهای با مهارت و چیرهدستی از این شویه استفاده کند به عمق و وسعت والایی در داستان دست مییابد ولی اگر آن را به بکار ببرد واقعی بودن داستان خود را زیر سئوال خواهد برد .
    امروزه نویسندگان سعی میکنند که دخالتی از این نوع در داستان نکنند و یا اگر از این زاویه دید استفاده کردند حداقل از دید یکی از شخصیتها باشد .

    2-زاویه دید دانای کل محدود

    الف- از دید شخصیت اصلی
    ب- از دید شخصیت فرعی
    در این زاویه دید مانند زاویه دید دانای کل نامحدود ، داستان به طریقه سوم شخص گفته میشود ، ولی تنها از دید یکی از شخصیتهای داستان (او) (تفاوت با زاویه دید دانای کل نامحدود )
    این شخصیت را شخصیت انتخابی مینامیم نویسنده هرچه میبیند ، از نگاه همین شخصیت میبیند و با افکار او حرفهایش را میزند ، نویسنده میتواند به درون یا بیرون شخصیت نفوذ کند و آنچه را او میبیند و میشنوند ( یرونی ) و یا احساس و یا فکر میکنند ( درونی ) ارائه دهد .
    به زبان ساده تری می توان گفت : نویسنده از همه چیز این شخصیت ، حتی بیش از خود او ، با خبر است و این امکان را دارد که افکار و اعمال او را تفسیر هم بکند .
    اما نکته مهم در این زاویه دید این موضوع میباشد که نویسنده ، در این نوع زاویه دید ، افکارو احساسات و اعمال دیگران را نمیداند.
    اگر هم بداند و بخواهد بگوید فقط از دید شخصیت انتخابی داستانش میتواند راجع به افکار دیگران اظهار نظر کند . شخصیت انتخابی ( او ) نویسنده ممکن است فرعی یا اصلی باشد یعنی میتواند در جریان حوادث شرکت داشته باشد و یا فقط ناظر حوادث باشد . انتخاب درست در این موارد ، برای داستان بسیار حایز اهمیت است این نکته لازم به ذکر است که کمتر نویسنده ای پیدا میشود که از زاویه دانای کل محدود استفاده کند و از دید شخصیتهای فرعی برای روایت داستان استفاده کند . داستان ذکر شده مربوط به دانای کل محدود و از دید مورچه میباشد ، نویسنده درباره اینکه ملخ چه میکند و یا چه احساسی دارد، به ما چیزی نمیگوید ما فقط از آنچه مورچه میبیند یا میشنود و یا میداند ، مطلع میشنویم یعنی حتی ملخ را هم از دید او میبینم .
    مورچه خسته و کوفته ، دانه ذرتی را که از تابستان قبل انبار کرده بود ، هنهن کنان به روی برفها میکشید .در همان حال پیش خودش فکر میکرد که شام امشب خیلی خوشمزه و مقوی خواهد بود تازه آنوقت بود که مورچه متوجه ملخی که از سرما کز کرده بود شد،
    ملخ گفت : مورچه عزیز دوستان من ممکن است لطفاً یک خورده از ذرت خودتان را به من بدهید ؟
    مورچه به سر تا پای ملخ نگاه کرد و فهمید او چه جور حیوانی است .بعد پرسید : تابستان چه کار میکردی ؟
    ملخ جواب داد : از کله سحر تا غروب آواز میخواندم
    مورچه خیلی رک ، طوری که انگار تحقیر ملخ برایش اهمیتی ندارد
    گفت : خوب ، چون که تمام تابستان مشغول آواز خواندن بودی ، بهتر است تمام زمستانم هم مشغول رقصیدن باشی !
    محسنات :
    داستانهایی که به طریقه دانای کل محدود (او) نقل میشود ، به واقعیت نزدیکتر است تا زاویه دید دانای کل . زیرا در این شیوه فقط از دریچه افکار و احساسهای یک نفر جهان را مینگریم و این با شرایط عادی زندگی بیشتر هماهنگ است .
    ضمن اینکه در این زاویه دید ، داستان خود به خود یک دست میشود ، چون تمام جزئیات داستان نتیجه تجربیات تنها یک نفر است .
    اما محدودیت این زاویه دید ، درست همانند اولین محدودیت ذکر شده در صفحه 3 زاویه دید اول شخص میباشد ( محدودیت مکانی و زمانی نویسنده )

    3- زاویه دید بیرونی ( ظاهری یا زاویه دید نمایشی )

    در نظر بگیرید که دوربینی در دست دارید و با آن همه جا میروید ولی فقط چیزهایی را که دیده یا شنیده اید را ضبط میکنید ، یعنی به عنوان نویسنده در این زاویه دید ، نمیتوانید تحلیل و تفسیر کنید و یا به درون ذهن شخصیتهای رسوخ نمایید .
    به زبان ساده تر ، شما در این زاویه دید ، خوانده را به عنوان تماشاگر در جایی می نشانید تا با خواندن داستان ، حوادث را تماشا کند. به واقع این زاویه دید برای فیلمنامه و نمایشنامه بسیار کار برد جذابتری دارد خواننده شما ، آنچه را که شخصیتها انجام می دهند و می بینند و یا آنچه را که آنان میگویند ، می شنود : اما فقط از طریق حدس و گمان شخصیت است که درباره افکار ، احساسات آنها و یا آنچه آنها واقعاً هستند ، قضاوت می کند .( زاویه دید داستانهای مینی مالیتی) s با این زاویه دید میتوان بهترین و جذابترین داستانهایی نوشت را که تماماً با گفتگو نوشته و پرداخت شده باشد .
    اما خیلی کم داستانی پیدا میشود که مو به مو و دقیقاً به این شیوه نوشته شده باشد ، زیرا محدودیتهای که این شیوه به نویسنده تحمیل میکند ، طاقت فرسا است. و به محض اینکه نویسنده جملاتی از خود به داستان اضافه کند ، خواننده در مییابد که او با نوشتن این کلمات ، در جهت تحلیل داستان پیش رفته است .اما نکته بسیار مثبت این داستانها ( زاویه دید بیرونی ) سریع بودن شکل داستانگویی آن است . داستان ملخ و مورچه را به شیوه زاویه دید بیرونی آورده ایم توجه کنید در هیچ جای داستان به آنچه شخصیتها فکر یا احساس میکنند اشاره می شده ، خواننده خود مجبور به تجزیه و تحلیل و برداشت میباشد : مورچه دانه ذرتی را که شاید از تابستان قبل انبار کرده بود ، به روی برفها میکشید .سرما بیداد میکرد : اما او همچنان تقلا میکرد و عرق میریخت ملخی که شاخکهایش از سرما جمع شده بود و پای چپ عقبش بی اختیار میلرزید ، چند دقیقه ای میشد که به جلو زل زده بود. آخر الامر گفت : مورچه عزیز ، دوست من ، ممکن است یک خورده از ذرتتان را به من بدهید ؟ مورچه به سر تا پای ملخ نگاه کرد ، بعد با اوقات تلخی گفت : تابستان چه کار میکردی ؟
    ملخ با همان لحن قبلی گفت : از کله سحر تا غروب آواز میخواندم مورچه لبخند کمرنگی زد و گفت :خوب ، چون که تام تابستان مشغول آواز خواندن بودی ، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصیدن باشی !
    در این زاویه دید ، A ction یا عمل داستانی و فعالیت شخصیتها بسار زیاد دیده میشود همانطور که گفته شد داستان عمدتاً از طریق گفتگو و حرکات و رفتار بیرونی و ظاهری اشخاص نوشته

    میشود و دست نویسنده برای تجزیه و تحلیل در داستان بسته است .
    فهرست منابع :
    1- ای ، ام فورستر وجوه رمان
    2- تأملی دیگر در باب داستان ترجمه محسن سلیمانی از Theox ford …..
    3- نویسندگی خلاق (جزوه)
    6 کاربر مقابل از Niloof@r عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, eleven, nazdel, soheilaa, نارون, پرستو
    Niloof@r آنلاین نیست.

  9. 41,972 امتیاز ، سطح 63
    25% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 978
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر دوم مسابقه هنری مذهبی رمضان 92نفر اول مسابقه تابستانه داستانک نویسینفر دوم مسابقه عکاسی زمستان 92نفر دوم مسابقه داستانک نویسینفر دوم مسابقه بهترین آواتار و امضا
    تاریخ عضویت
    1348/10/11
    محل سکونت
    استان اصفهان
    نوشته ها
    2,059
    امتیاز
    41,972
    سطح
    63
    تشکر
    7,470
    تشکر شده 9,558 بار در 2,137 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #19 1392/09/02, 13:19
    قسمت دوم:نويسندگي درماني
    -----------------------------------
    اين مبحث رو با يك سئوال آغاز ميكنم
    آيا نويسندگي ميتواند شيوه اي از درمان باشد؟
    جواب مثبت است . در واقع همه اشكال ابراز وجود جنبه درماني دارد و همه مي دانيم كه هم اكنون در علم روانشناسي از اين خصوصيت ( نوشتن ) براي معالجه و درمان بعضي از امراض روحي و رواني استفاده مي شود.
    اما يك نويسنده با تجربه به خوبي به اين موضوع آگاه است ، كه تمامي اين تراوشات دروني ، در حوزه ادبيات ، قرار نميگيرد . امروزه بسياري از نويسندگان جوان ، از نوشتن تنها براي ابراز عواطف سركوب شده ، عواطف و احساسات مجازي- محروميتها و رنجها و عقده ها و صقفها – و نه احساسات ناب استفاده مي كنند . نوشتن براي اين جوانان به محل تخليه فشارهاي روحي و رواني بسيار شخصي و به نوعي تنظيم فشارهاي دروني تبديل ميشود ، كه اتفاقاً با اين كار به نوعي پالايش رواني هم دست پيدا مي كنند ولي بايد بدانند كه اين نوشته ها صرفاً به حال درونيشان آن هم به طور مقطعي مفيد است ، اما نهايتاً مخل روند و به پيشرفت نويسندگي آنها مي شود . در حقيقت خواننده به اين بالا آوردن مكاشفات ، به اين باركردن عاطفه بر كلمات كه ساكن به پيشروي اثر نميكند اصلاً علاقهاي ندارد ، و ارتباط با اين اصل اساسي هنر ناب برقرار نمي گردد. براي نويسنده طرح اينگونه نوشتهها تنها به بهبود زندگي شخصي خودش كمك مي كند وصرفاً باعث خوشي و سبكباري ، تنها و تنها خودش ميشود اما يك نويسنده آگاه نمي گذارد اين نوشته ها مانع پيشروي كارش شود . پس از دوستان جوان علاقمند مي خواهم از همين لحظه سعي كنند اين سطرها را كه اصطلاحاً به آن سطر مستي مي گويند شناسايي و حذف كنند تا اثرشان به حيطه نويسندگي درماني وارد نشود.

    ابتكار
    آيا مي دانيد ابتكار در نويسندگي به چه معناست و يا جايگاه ابتكار يا بهره گيري از تخيل در يك اثر هنري چه سطحي قرار مي گيرد ؟
    لطفاً قبل از اينكه جواب را مطالعه كنيد كمي تأمل كنيد .
    ابتكار در نويسندگي ، يعني توانايي نوشتن موضوعي كه حاصل تجربيات شخصي نويسنده نيست يا به تصوير درآوردن اتفاقي كه نويسنده هرگز آن را تجربه نكرده است . ابتكار در هر سطحي از نويسندگي مهم است ، نويسنده بدون ابتكار خيلي زود چنته اش از درك اشخاص و وضعيتها خالي شده ، به تكرار افتاده ، اثرش ساكن و قابل پيشبيني ميشود . آيا ميدانيد شكسپير هنگامي كه تصميم داشت نمايشنامه هملت شاهزاده دانماركي را بنويسد ، اصلاً گذرش به دانمارك نيفتاده بود ولي ببينيد فضاها و محيطهاي اثر تا چه حد عميق و دقيق توصيف شده است ، نمونههاي اين چنيني درآثار بسياري از نويسندگان چون ، گورگي ، كافكا ، هرمان همه ، كالوينو ، ماركز ، داستايوفسكي ، جان اشتاين بك ، دكتروف و ديگران وجود دارد .
    شايد بپرسيد چگونه ميتوان به چنين ابتكاري رسيد ! گمان ميكنم كه مروري كوتاه به فرآيند نوشتن ميتواند به اين بحث كمك كند .نويسندهاي را درنظر بگيريد كه در حين مطالعه روزنامه به خبرهايي با اين مضمونها بر ميخورد : متهم به قتل دختربچه هنوز انكار ميكند ، كشف جسد حلقآويز شده يك آرايشگر ، قتل در كلبه جنگلي – فكر ميكنم زيادي جنايي شد يا برگ برنده بوش باز هم گريخت و يا هر خبر ديگري ، بسيار متحمل است كه بسياري از افراد ، پس از كمي تأمل از اين خبر بگذرند و به مطالعه باقيمانده روزنامه بپردازد. اما نويسنده مورد بحث ، مطمناً تأمل و سكون بيشتري روي اين تيترها خواهد داشت حتي ممكن است چيزي اتفاقاً نظر او را جلب كرده ، و سعي كند تا از زواياي مختلفي به آن دقيق شود ، يا حتي خبر فوق در ذهن نويسنده جرقهاي ايجاد كند و تبديل به فكر سمجي شود كه او را همچون بيماري وسواسي به دنبال خود بكشد تا جايي كه به هيأت يك داستان يا بخشي از يك داستان در آيد. نكته ظريفي در اينجا هست كه مايلم آن را روشن كنم ، چه تفاوتي بين يك فرد عادي با يك نويسنده وجود داد كه ما شاهد چنين عكس العملهاي متفاوتي ميباشيم حقيقت اينست كه يك نويسنده به گفته فالكنر خود را به عنصر ، تجربه ، تخيل و هنر ديدن مسلح كرده است .او حساسيتهايش را در زمينه هاي مختلف بالا برده بنا به اين نگاهي ژرفترين و عميقتري نسبت به موضوعات روزمره دارد.

    يك توصيه به جوانان علاقمند به نويسندگي :
    دوستان من لزومي ندارد شما از كلمات ثقيل ادبي ، توصيفهاي شاعرانه و يا مجلات پر طمطراق در نوشته هايتان استفاده كنيد ، گاهي بايد بتوانيم خيلي ساده و با تعجب به اشياء و پدپده هاي اطرافمان نگاه كنيم و با يك زبان معمولي ولي دقيق ، درباره مسائل و اشياء عادي و روزمره نوشته و نيرويي عظيم و حتي حيرتانگيز به اين چيزهاي معمولي ، صندلي ، ميز ، خيابان ، درخت و….بدهيم .فراموش نكنيد كه نويسنده واقعي كسي است كه خودش ارزشها و دنيايش را خلق ميكند .با كمي دقت در كتابهاي نويسندگان مطرح دنيا ، متوجه ميشويم كه آنها تصوارت ما را مثلاً به گونهاي در مورد يك كمد، يك گل ، يا حشره … متحمل ميكنند كه ديگر ما كمد، گل ، حشره را با آن تصور و تصوير سنتي ، قالبي و شناخته شده نگاه نمي كنيم.
    پس بايد بتوانيم چيزهايي عادي را چنان زيبا ، دقيق و يا موشكافانه توصيف كنيم كه همه در مقابل آن با تعجب بگويند : عجب چه طور تا به حال نفهميده بوديم كه اين چيز معمولي اينقدر زيبا و يا شگفتانگيز است ، خلاصه كنم براي يك نويسنده آنچه مهم است در دهه اول نوع نگاه كردن خاص خودش به پديدهها و در مرحله بعد يافتن بهترين راه ممكن براي بيان اين نوع نگاه است . به ياد داشته باشيد كه اينگونه نبوده است كه نويسندگان بزرگ جهان ، همه استعدادهاي بزرگي بوده يا نبوغ ويژهاي به صورت فطري در نهادشان وجود داشته است ، نه ، مطمئن باشيد به اين صورت نبوده است ، آنچه آنها را برجسته كرده ، نحوه نگرش خاص و منحصر بفرد آنها در درجه اول و سپس انتقال هنرمندانه اين نوع نگرش است.
    6 کاربر مقابل از Niloof@r عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, eleven, nazdel, soheilaa, نارون, پرستو
    Niloof@r آنلاین نیست.

  10. 41,972 امتیاز ، سطح 63
    25% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 978
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر دوم مسابقه هنری مذهبی رمضان 92نفر اول مسابقه تابستانه داستانک نویسینفر دوم مسابقه عکاسی زمستان 92نفر دوم مسابقه داستانک نویسینفر دوم مسابقه بهترین آواتار و امضا
    تاریخ عضویت
    1348/10/11
    محل سکونت
    استان اصفهان
    نوشته ها
    2,059
    امتیاز
    41,972
    سطح
    63
    تشکر
    7,470
    تشکر شده 9,558 بار در 2,137 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #20 1392/09/13, 14:54
    قسمت سوم:افتتاحيه و انواع آن
    -----------------------------------
    آيا ميدانيد كه اگر اولين بند يا پاراگراف داستان شما ، خواندني باشد مخاطب را ترغيب ميكند تا صفحه آخر را بخواند.
    اگر خواننده پيوسته مجذوب رويدادهاي نمايشي و جالب اثر شما بشود صفحه بعد را نيز ميخواند. بواقع رمان ، داستان كوتاه و يا حتي مقالههايتان را بايد به نحوي بنويسيد كه هرخط يا هرصفحه آن خواننده را به خط و صفحه بعدي هدايت كند. درحقيقت ، خواندن يا شنيدن داستان در سالهاي نه چندان دور ، مهمترين تفريح بسياري از افرادي بوده است كه درغياب تفريحات امروزي و رسانههاي رقيبي چون راديو ، تلويزيون ، سينما ، اينترنت و….. به جهان داستاني نويسنده پناه ميبردند. بسيار شنيدهايم كه پيشينيان ما شبهاي حلولانيشان را با شنيدن و يا گفتن قصه و خواندن اشعار فردوسي و نظامي و امثالهم بسر ميبردند.
    اما هم اكنون چه به آيا درعصرحاضر ميتوانيم ادعا كنيم كه مطالعه يا شنيدن يا گفتن داستان مهمترين تفريح مردم است .
    همه ميدانيم كه درجهان امروز سرعت زندگي ما را غافلگيركرده و فرصتهاي اندكي براي مطالعه و فراغت باقي گذاشته است .
    همه ميخواهيم يك فيلم دو ساعته يا يك داستان 50 صفحهاي هرچه سريعتر تمام شود تا بتوانيم پايان را ببينيم و به نقطه سكون برسيم ، اصطلاحاً ميگويند بيماري «پايان بيني» به عارضهاي عام تبديل شده است. آندره ماله و نويسنده و انديشمند فرانسوي و صاحب كتابهاي وضعيت بشري و ضد خاطرات در دهه 70 قرن گذشته ، با توجه به فروريختن بهمن وسايل ارتباط جمعي و رسانهها بر قلب و ذهن مخاطبان ، از مرگ داستان و رمان سخن گفت . ولي اين اتفاق نيفتاد بلكه داستان با وامگرفتن كيفيت سرعت ، گوناگوني و بصريبودن رسانهها به حيات خويش ادامه دارد .
    اگر شما يك نويسنده در قرنهاي گذشته بوديد، داستانتان را ميتوانستيد با آسودگي خاطر و با توصيف مثلاً شهريار روستاي قهرمانتان شروع كنيد ، بعد صحنهخانه را توصيف كرده ، سپس قهرمان را درحال انجام كارهاي روزمرهاش نشان بدهيد و سرانجام به شرح كامل با جزئيات ارتباط او با اطرافيان بپردازيد و تازه بعد از 30 تا 40 صفحه ( همانند رمانهاي گوژپشت نتردام و يا كارگردان دريا و يا سهتفنگدار يا سرخ و سياه ، غرور و تعصب ، بلنديهاي بادگير و…) نوبت به طرح كشمكش شخصيت با يك مشكل ، يا لحظهاي مهم از داستان برسد . شما فكر ميكنيد اين گونه نوشتن در سالهاي اخير، مخاطب گستردهاي هم پيدا ميكند ؟ يا نه اصلاً از ديدگاهي ديگر به اين مسئله نگاه كنيم ، در رقابت شديد بين نويسندگان از يك سو و از سوي ديگر ناشران و ظهور هر روزه تكنيكهاي داستاننويسي جديد كه تنها هدفشان جلب مخاطب بيشتر است ، اگر قصد داشته باشيم اينگونه مصول بنويسم آيا ارتباطي موفق و عميق با مخاطب بر قرار ميكنيم ؟
    داستان امروز بايد سرعت ، شدت ، حدت و تأثيرقوي متناسب با اين دهه را داشته باشد . داستان بايد نمايشي يا قوي آغاز شود و بتواند از همان ابتدا احساس خواننده را چنگ بزند و بيدرنگ او را به قلمرو احساس و افكار داستان بكشاند .چند بند اول داستان بايد چنان نيرويي داشته باشد تا بتواند خواننده را از افكار و خيالات عادي خود جدا كند و او را در افكار و احساسات نويسنده داستان غرق كند . البته بدون آنكه كيفيت و يا جامعيت اثر فداي جذب مخاطب شود . به طور كلي چهار شيوه پركشش براي شروع داستان ، رمان و … وجود دارد كه با ذكر مثالهايي از آثار مطرح ادبيات جهان به آن ميپردازيم .

    انواع افتتاحيه
    چهار شيوه پر كشش براي شروع ( افتتاحيه)

    1- با شخصيتي گيرا و جذاب :

    يك روز صبح گرگوا زامزا از خوابي آشفته بيدار شد و فهميد كه در تختخوابش به حشرهاي عظيم تبديل شده است .
    (ملخ اثر كافكا)
    در ساعت يازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقاي مودت حلولكرد .
    (ملكوت اثر بهرام صادقي)

    در يازدهم نوامبر سال 1997 ورونيكا به اين نتيجه رسيد كه سرانجام زمان آن فرا رسيده است تا خودش را بكشد . با دقت اتاقش را كه از يك صومعه اجاره كرده بود تميز كرد . دندانهايش را مسواك زد و دراز كشيد .
    (از كتاب ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد اثر پائلوكوئيلو)
    همه از كسي صحبت ميكردند كه به تازگي درگردشگاه ساحلي ديده شده بود خانمي با سگ كوچك.
    (خانم با سگ كوچك اثر چخوف)

    2- افتتاحيه با موقعيتي نمايشي (داراي كنش،تصوير و يا ديالوگ):

    صداي فرمانده چون صداي شكستهشدن يخ نازكي به گوش رسيد:
    « عبور ميكنيم »
    « نميتوانيم قربان هواداره توفاني ميشه »
    فرمانده گفت:« از تو نميپرسم گروهبان برگ »
    « نورافكنها روشن ! دور موتور 8500 ، عبور ميكنيم »
    « از كتاب زندگي پنهان والتر ميتي اثر جيمز ترنر »

    هيچكدام از رنگ آسمان خبر نداشتند ، چشم آنها سطح آب را مي نگريست و به موجهاي دوخته شده بود كه به سوي آنها پيش ميآمدند ، موجها ستمگرانه و وحشيانه سراشيب و بلند بودند و هر يك با قله كفآلود خود كار سفردريايي قايق كوچك را دشوار ميكردند . آشپز، آستينها را تا بالاي ساعد بالا زده بود و هر باركه خم ميشد تا آب قايق را خالي كند ميگفت: خداوندا ، ديگر چيزي نمانده بود .
    « قايق بيبادبان اثر استيفن كرين »
    5 کاربر مقابل از Niloof@r عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eleven, nazdel, نارون, نیلوفر, پرستو
    Niloof@r آنلاین نیست.

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •