alt
نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران

  1. 8,361 امتیاز ، سطح 27
    36% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 389
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1392/02/08
    محل سکونت
    ایران اهواز
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    8,361
    سطح
    27
    تشکر
    37
    تشکر شده 135 بار در 58 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران

    #1 1395/02/22, 11:55
    دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
    دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
    نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش
    چو سیل از سر گذشت آن را چه می‌ترسانی از باران
    گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی
    ز توبه توبه کردندی چو من بر دست خماران
    گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند
    همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران
    چه بویست این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری
    ندانم باغ فردوسست یا بازار عطاران
    تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی
    به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران
    الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را
    تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران
    گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد
    بگو خوابش نمی‌گیرد به شب از دست عیاران
    گرت باری گذر باشد نگه با جانب ما کن
    نپندارم که بد باشد جزای خوب کرداران
    کسان گویند چون سعدی جفا دیدی تحول کن
    رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران
    کاربر مقابل از reza8968 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: bahar72
    reza8968 آنلاین نیست.

  2. 5,005 امتیاز ، سطح 20
    89% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 45
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    Frequent Poster
    تاریخ عضویت
    1395/02/10
    محل سکونت
    -
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    5,005
    سطح
    20
    تشکر
    632
    تشکر شده 1,112 بار در 404 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #2 1395/02/29, 18:08
    شعر اثر کیست.؟
    شاعر خودتی؟
    bahar72 آنلاین نیست.

  3. 5,005 امتیاز ، سطح 20
    89% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 45
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    Frequent Poster
    تاریخ عضویت
    1395/02/10
    محل سکونت
    -
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    5,005
    سطح
    20
    تشکر
    632
    تشکر شده 1,112 بار در 404 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #3 1395/02/30, 16:48
    داغی دست کسی آمد و درگیرم کرد
    آمد و از همۀ اهل جهان سیرم کرد

    اولین بار خودش خواست که با او باشم
    آنقدَر گفت چنینم و چنان... شیرم کرد

    مثل یک قلعه که بی برج و نگهبان باشد
    بر دلم سخت شبیخون زد و تسخیرم کرد

    تا خبردار شد از قصّۀ وابستگی ام
    بر دلم مهر جنونی زد و زنجیرم کرد

    به سرش زد که دلم را بفروشد، برود
    قصدش این بود که یک مرتبه تعمیرم کرد!

    سنگی از قلب خودش کند و به پایم گره زد
    سنگدل رفت و ندانست زمینگیرم کرد

    رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد
    که چه با این دل "لامصّب" بی پیرم کرد...
    bahar72 آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •